Menu

مُسْتَشْفِعٌ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِكُمْ وَ مُتَقَرِّبٌ بِكُمْ إِلَيْهِ‏ وَ مُقَدِّمُكُمْ أَمَامَ طَلِبَتِي وَ حَوَائِجِي وَ إِرَادَتِي فِي كُلِّ أَحْوَالِي وَ أُمُورِي

 

{ مُسْتَشْفِعٌ إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِكُمْ وَ مُتَقَرِّبٌ بِكُمْ إِلَيْهِ‏ وَ مُقَدِّمُكُمْ أَمَامَ طَلِبَتِي وَ حَوَائِجِي وَ إِرَادَتِي فِي كُلِّ أَحْوَالِي وَ أُمُورِي }

توسّل قانون نظام خلقت

در اين جملات خطاب به آستان اقدس اهل‌بيت (علیهم السلام)عرض مي‌ كنيم كه: من شما را به عنوان شفيع در پيشگاه خدا اتّخاذ كرده و از شما تقاضاي شفاعت مي ‌نمايم و شما را بين خود و خدا واسطه قرار مي ‌دهم و به وسيله‌ي شما مي ‌خواهم به خدا نزديك شوم.در تمام حوائجم و در تمام حالات و خواسته‌هايم، شما را پيش روي خود قرار مي ‌دهم و به شما متوسّل مي‌ شوم.كلمه‌ي"استشفاع"و تقرّب و توسّل همه به اين معنا است كه ما آن بزرگواران را بين خود و خدا واسطه قرار مي ‌دهيم كه شفاعت و وساطت كنند، تا فيض و رحمت خدا به ما برسد.

مسئله‌ي وساطت و وسيله‌انگيزي و توسّل و دست به دامن شدن ، قانون نظام خلقت است.نظام خلقت بر حسب تكوين و آفرينش اينگونه است.همه‌ي موجودات دست به دامان هستند تا به فيض ذات اقدس حقّ نائل شوند.ما هيچ موجودي كه مستقلاً و مستقيماً با ذات اقدس حقّ در ارتباط باشد، جز حضرت ختمي مرتبت …نداريم.فقط آن وجود اقدس است كه ميان او و خدا ديگر واسطه‌اي ـ به اين كيفيت كه غير خودش باشد ـ نيست. البتّه او هم باز وسيله دارد ولي وسيله‌ي او قابل اكتناه* براي ما نيست.او اقرب الوسايل است.

كمال موجودات با توسّل

لذا همه‌ي موجودات در اين عالم با توسّل و استشفاع، به كمالات خود مي ‌رسند.

خود انسان كه به زعم ما اشرف مخلوقات است، در رسيدن به مقاصد و كمالات خود به خارج از وجود خود محتاج است و شكّي در اين نيست.هزاران موجود در اين عالم كار مي ‌كند اعمّ از جمادات و نباتات و حيوانات و از زمين و آسمان دست به دست داده‌اند تا انسان بتواند به يكي از مقاصد خود نائل شود.انسان هميشه به خارج از خود محتاج است و دست نياز به سوي همه‌ي اين موجودات دراز كرده است.

ابر و باد و مه و خورشيد و فلك در كارند       تا تو ناني به كف آري و به غفلت نخوري

آيا شما در به دست آوردن اين لقمه‌ي نان نياز به چيزي يا كسي نداشته‌ايد ؟ طبيعي است كه هزاران هزار از جماد و نبات و حيوان و انسان دست به كار بوده‌اند تا اين لقمه به دست شما رسيده است.همه‌ي موجودات به همين منوال در رسيدن به كمالات مقصوده‌ي نوعي خود، دست به دامان هستند و دست نياز به سوي ساير موجودات دراز كرده ‌اند تا به مقصود خود برسند.هيچ انسان باشعوري نمي‌ تواند منكر اين حقيقت شود كه براي رسيدن به مقاصد خود، به آثار و خواصّ موجودات ديگر محتاج است.هر موجودي اثري دارد و بايد اثر خود را ببخشد تا ديگري در پرتو اثر او به مقصود خود برسد.

انسان تشنه وقتي كاسه‌ي آب را بر مي ‌دارد، در واقع به آن آب متوسّل مي‌ شود يعني آن آب را وسيله قرار مي‌ دهد براي رفع عطش.انسان تشنه با نوشيدن آب به سيراب شدن كه مقصد اوست، مي ‌رسد.آيا انسان مي ‌توانست خودش بدون وسيله سيراب شود؟ حتماً بايد دست دراز كند و ظرف آب را بر دارد و بنوشد و اين خود توسّل و استشفاع است؛يعني وساطت و شفاعت.از ظرف آب مي ‌طلبد كه تو واسطه باش تا من سيراب شوم.

يك انسان سرمازده هم دست نياز به سوي عوامل گرم ‌كننده دراز مي‌ كند تا گرم شود و يك انسان بيمار نياز به دارو دارد.آيا دارويي كه بيمار به آن نياز دارد اثربخش نيست؟ آيا قرص مسكّن اثربخش نيست ؟ آيا بيمار به آن نياز ندارد و دست نياز به سوي آن دراز نمي ‌كند ؟ از او شفاعت و وساطت نمي ‌خواهد ؟ او را وسيله قرار نمي‌دهد ؟ بيمار قرص مسكّن را وسيله قرار مي ‌دهد و اين همان توسّل است.توسّل يعني وسيله ‌انگيزي براي رسيدن به هدف و مقصدي. انسان جاهل، متوسّل به عالِم مي ‌شود.شاگرد، متوسّل به معلّم مي ‌شود، فقير متوسّل به غنيّ مي ‌شود.

تفاوت نگاه مؤمنان و مادّي مسلكان

همه‌ي اينها توسّل و استشفاع است و اين‌ها قابل انكار نيست.منتهي انسان مادّي‌ مسلك، تمام اين‌ها را مستند مي ‌كند به خواصّ طبيعي اشياء.او مي ‌گويد، اين آثار كه هر موجودي دارد، آثار و خواصّ طبيعي آن موجود است امّا انسان الهي مذهب، بحث را روي طبيعت اشياء مي ‌برد و مي‌ گويد، خود اين طبيعت از كجاست؟ اين خاصيّت و اثربخشي از كجاست؟ لذا الهي ‌مسلك بر خلاف مادّي مسلك همه‌ي اين‌ها را مستند مي ‌كند به اراده‌ي مدبّري عليم و حكيم و حسابگر كه روي نظم و حساب دقيق،طبيعتي در هر شيء قرار داده و آن طبيعت، اثري خاصّ از خود بروز مي‌دهد.

چشمه از سنگ بـرون آرد و باران از ميغ         انگبين* از مگس نحل* و دُر از دريا بار

آن قدرتي كه اين طبايع را در اشياء قرار داده و به دنبال آن آثار ظاهر مي‌ شود، دارنده‌ي آن، آفريدگار عليم حكيم است.تقرّب نيز همين گونه است.تقرّب يعني اينكه موجودي ناقص دست به دامان كامل مي‌ زند تا به آن كمال نزديك شود.اين ناموس تكويني است.

دعوت قرآن به توسّل

دستور قرآن نيز همين است.همان‌ طور كه نظام تكوين، ما را دعوت به توسّل و استشفاع مي ‌كند، قرآن هم كه كتاب تشريع است، ما را دعوت به توسّل و استشفاع مي ‌كند.دين امري فطري است:

]فَأقِمْ وَجْهَكَ لِلدِّينِ حَنِيفاً فِطْرَتَ اللهِ الَّتِي فَطَرَ النَّاسَ عَلَيْها...[؛[1]

در فطرت انسان قانون توسّل و استشفاع و تقرّب نهاده شده است.شريعت هم مطابق فطرت دستور توسّل مي‌ دهد و مي ‌فرمايد:

]يا أيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَ ابْتَغُوا إلَيْهِ الْوَسِيلَهَْْ...‌[؛[2]

]اتقوا الله[يعني خلاف نظام حركت نكنيد، تقوا داشته باشيد و از تخلّف از نظام بپرهيزيد.اين نظامي كه من به ‌وجود آورده‌ام، نظام توسّل و استشفاع و دست به دامان شدن است و شما هم كه مي ‌خواهيد به قرب من و به كمال مطلوب خود برسيد، بايد توسّل داشته باشيد و دنبال وسيله بگرديد و آنچه را كه وسيله‌ي تقرّب به سوي الله است، بشناسيد و دست به دامن او بزنيد.

اينجا به اصطلاح علمي، آيه اطلاق دارد و تمام وسايل تقرّب را شامل مي ‌شود.يعني هر چه كه بشر را به قرب خدا و كمال مطلق برساند وسيله است.

برترين وسيله‌ي توسّل

حضرت امام اميرالمؤمنين (ع)مي ‌فرمايد:

(إِنَّ أفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسِّلُونَ إِلَي اللهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَي الْإِيمَانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ فَإِنَّهُ ذِرْوَهُْْ الْإِسْلامِ وَ كَلِمَهُْْ الْإِخْلاصِ)؛[3]

امام (ع)در اين بخش از سخن چند چيز را به عنوان برترين وسيله‌ي تقرّب و توسّل به خدا بيان فرموده‌اند .ايمان به خدا و رسول،نماز و روزه و زكات و حجّ و...همه‌ي اين‌ها وسيله هستند؛ امّا محدود به اين‌ها نيست.سپس مي ‌رسيم به خود ائمّه‌ي دين (علیهم السلام)كه بالاترين وسايل هستند و در رأس تمام وسايل قرار گرفته‌اند و برتر از هر وسيله‌اي مي ‌توانند بشر را به قرب خدا برسانند.اينجا حديثي از سلمان فارسي(رض) نقل شده كه مي ‌گويد :

(سَمِعْتُ مُحَمَّداً…اِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ يَقُولُ يا عِبادِي اَو لَيْسَ مَنْ لَهُ اِلَيْكُمْ حَوائِجُ كِبار لا تَجُودُونَ بِها اِلاّ اَنْ يَحْتَمِلَ عَلَيْكُمْ بِأَحَبِّ الْخَلْقِ اِلَيْكُمْ تَقضونَها كرامهْْ لشفيعهم)؛

«از رسول خدا…شنيدم فرمود: خداوند عزّوجلّ مي ‌فرمايد: اي بندگان من!آيا چنين نيست كه چه بسا كسي با حاجت سنگين و بزرگي نزد شما بيايد و شما حاجت او را بر نياوريد،او كسي را كه نزد شما آبرومند است، آورده و نزد شما شفيع قرار مي‌دهد تا شما به حرمت آن شخص آبرومند و محترم حاجت او را برآوريد»؟

(اَو لَيْسَ)؛

آيا اين طور نيست؟ حال كه چنين است پس:

(اَلا فَاعْلَمُوا اَنَّ اَكْرَمَ الْخَلْقِ عَلَيَّ وَ اَفْضَلَهُمْ لَدَيَّ مُحَمَّدٌ وَ اَخُوهُ عَلِيٌّ وَ مَنْ بَعْدَ هُما اَلاَئِمَّهُْْ الذِّينَهُم الْوَسايِلُ اِلَيَّ...)؛

بدانيد گرامي ‌ترين مخلوقات نزد من و بافضيلت ‌ترين و آبرومندترين آن‌ها پيش من، محمّد …و برادرش علي (ع) و ائمّه‌ي اطهار(علیهم السلام) هستند.اعلام مي ‌كنم: متوجّه باشيد هر كسي كه حاجتي مهم دارد و مي ‌خواهد نفعي ببرد و به حوائجي برسد يا بلا و مصيبتي بر او وارد شده و مي‌ خواهد دفع بلا كند پس بايد مرا بخواند به وسيله‌ي رسول من محمد…و علي (ع) و ائمّه‌ي طاهرين (علیهم السلام) من حاجت او را برمي ‌آورم به بهترين وجهي كه شما به خاطر آن شخص آبرومند، حاجت كسي را برمي‌آوريد.آنچه مي‌خواهد مي ‌دهم و آن بلا را دفع مي ‌كنم اگر از اين راه وارد شود.

اهل بيت اطهار (علیهم السلام) وسيله‌ي تقرّب انسان به خداوند

علاوه بر اين موارد كه ذكر شد، از حضرت صدّيقه‌ي طاهره (س) نيز بدين مضمون مطلبي وارد شده كه حضرت در خطبه‌ي غرّايي كه در مسجد يثرب داشتند فرمودند:

(وَ اَحْمَدُ اللهَ الَّذِي لِعَظِمَتِهِ وَ نُورِهِ يَبْتَغي مَنْ فِي السَّمواتِ وَ الاَرْضِ اِلَيْهِ الْوَسيلَهَْْ وَ نَحْنُ وَسيلَهْْ في خلقه)؛

خدا را شكر كنيد! آن كسي كه هر كس در آسمان‌ها و زمين بخواهد از او مددي بگيرد، بايد با وسيله به سوي او برود و وسيله‌ي او در ميان مخلوقاتش ما هستيم.شما از اين راه به سوي خدا حركت كنيد.

مرحوم شيخ صدوق (رضوان الله عليه)‌از حضرت امام محمّد باقر (ع) نقل مي ‌كند و به سند رسول خدا… مي‌ رساند كه حضرت فرمودند: روز قيامت، بهشتي‌ها به بهشت و جهنّمي‌ها به جهنّم مي ‌روند.بنده‌اي محكوم به عذاب مي ‌شود و او را ميان جهنّم مي‌ برند و هفتاد خريف در جهنّم مي ‌ماند(هر خريف، مطابق هفتاد سال است).اِن شاءالله كه ما از آن دسته نباشيم و بايد مراقب باشيم با اينكه ما محبّ اهل بيت (علیهم السلام) هستيم، اين گردوغبار معاصي آن قدر جِرم نداشته باشد كه ناچار ما را در جهنّم شستشو دهند.تا در دنيا هستيم ما را تطهير كنند تا در آنجا ديگر نياز به گوشمالي نداشته باشيم.كساني كه آلوده بروند، گوشمالي مي‌ خواهند هر چند كه محبّ باشند.

اي شيعيان! تطهير جان قبل از ورود به آن جهان

در روايتي از خود موليََ (ع) داريم كه اتّكال نكنيد به صرف محبّت كه به خاندان عصمت داريد و در نتيجه به گناه بي ‌پروا شويد. نه آنگونه باشيد كه تصوّر كنيد كه عمل شما كافي است و نيازي به محبّت اهل بيت نداريد و نه آنگونه باشيد كه بگوييد محبّت داريم و لذا نسبت به گناه بي ‌پروا شويد چرا كه ميان محبّين ما كسي هست كه گناه او به قدري سنگين است كه نه در دنيا تصفيه مي ‌شود و نه در برزخ.لذا در قيامت بايد حتماً در طبقه‌ي اوّل جهنّم كه سطحي است و عميق نيست، سيصدهزار سال معذّب باشد، تا زمينه‌ي شفاعت ما درباره‌ي او فراهم شود و او را شفاعت كنيم.

پس شكّي نيست كه محبّ علي (ع) جهنّمي خالد* نخواهد بود امّا آلوده‌ها بايد تا در اين دنيا هستند و در دم جان دادن و مرگ و در برزخ تطهير شوند ولي گاهي به علّت سنگيني بار گناهان در جهنّم بايد تطهير شوند.

نجات از جهنّم به بركت توسّل به اهل بيت (علیهم السلام)

حالا اين شخص گنهكار، هفتاد خريف در جهنّم مي ‌ماند و شايد اصلاً محبّت هم يادش برود.گاهي جِرم گناه آن قدر عميق است كه يادش مي ‌رود و بعد از هفتاد خريف ياد مي‌ آورد و مي ‌گويد:

(رَبِّ اَسْألُكَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ اَهْلِ بَيْتِهِ)؛

«خدايا! تو را قسم مي ‌دهم به حقّ محمّد و اهل بيتش كه نجاتم بده».

همين كه اين جمله به زبانش جاري مي‌ شود، خداوند به جبرئيل  خطاب مي‌ كند برو و از ميان جهنّم، اين بنده‌ي ما را بيرون بياور.جبرئيل مي‌ گويد: چگونه به ميان آتش بروم؟ خطاب مي‌ رسد: ما آتش را بر تو بَرْد و سلام مي ‌كنيم.جبرئيل مي ‌گويد: در كجا هست؟ خداي متعال مي ‌فرمايد : در فلان گوشه‌ي جهنّم در ميان چاهي و با زنجيرهايي.جبرئيل مي ‌رود و او را از ميان چاه بيرون مي ‌آورد و در موقف مي ‌ايستد.خداوند مي ‌فرمايد : چه قدر در عذاب بودي؟ مي ‌گويد: نمي‌ دانم و به ياد نمي ‌آورم.خداوند مي ‌فرمايد: به عزّت و جلال خودم سوگند، اگر نام اين افراد كه ذكر كردي و مرا به آن‌ها قسم دادي، نبرده بودي، لحظه به لحظه به عذابت مي ‌افزودم ولي من بر خود حتم كرده‌ام كه هر كه به اين‌ها متمسّك شود و مرا به اينان قسم بدهد، از گناهانش بگذرم و او را نجات دهم و لذا از گناهان تو گذشتم و نجاتت دادم.

اين روايت نشان مي ‌دهد كه در واقع وسيله‌ي عظميََ و راه نجات تنها اين بزرگواران هستند.

پاسخي به اشكال اهل تسنّن در حقّ دار بودن مؤمن

اهل تسنّن اشكالات و اعتراضاتي بر ما دارند از جمله اينكه مي ‌گويند، شما خداوند را به حقّ اين اشخاص قسم مي ‌دهيد، مگر اين‌ها حقّي بر خداوند دارند؟ اينها هم مخلوق خدا هستند و مخلوق حقّي بر خالق خود ندارد.پاسخ اين است كه: بله! خداوند خود براي آن‌ها حقّ معيّن كرده است،نه اين كه اين‌ها ذاتاً حقّي بر خدا دارند.بله،هيچ مخلوقي حقّي بر خالقش ندارد ولي خود خالق از آنجا كه احترام زيادي براي مخلوقي قائل است، براي او حقّ معيّن مي ‌كند چنان كه در قرآن مجيد مي ‌فرمايد:

{...وَ كانَ حَقًّا عَلَيْنا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ}؛[4]

«...ما حقّ قرار داده‌ايم بر مؤمن و مؤمن حقّ دارد كه از من بخواهد تا ياري كنم او را».

اين صريح آيه‌ي قرآن است و چه كسي در ايمان برتر و بالاتر از اهل بيت رسول (علیهم السلام) است ؟ خداوند صريحاً مي ‌فرمايد : مؤمن بر ما حقّ دارد. نه اينكه ذاتاً حقّ دارد، بلكه من جَعْل حقّ براي او كرده‌ام و احترام كرده و به او حقّ داده‌ام كه از من بخواهد.

ما هم نمي‌ گوييم مخلوق بر خالق حقّ دارد بلكه خالق خود بر مخلوق حقّي معيّن كرده است و ما به آن حقّ كه خود خالق معيّن كرده است، قسم مي ‌دهيم.

پاسخ به اشكال ديگر در استشفاء از معصومين (علیهم السلام)

اشكال ديگري كه مي ‌كنند اين است كه مي‌ گويند، شفاعت اين مقدار خوب است كه شما از پيامبر يا امام بخواهيد كه براي شما دعا كنند و البتّه آن هم در حال حياتشان؛ يعني تا زنده هستند.

پاسخ ما اين است كه: ما بر طبق ادلّه‌اي كه داريم، مي ‌گوييم، ما هم مي ‌توانيم از ائمّه (علیهم السلام) بخواهيم كه براي ما دعا و استغفار كنند و هم حقّ داريم خداوند را به حقّ آن‌ها قسم بدهيم و هم از خودشان بخواهيم كه حوائج ما را برآورند.همان گونه كه مي ‌توانيم خدا را به حقّ آن‌ها قسم بدهيم، مي ‌توانيم از آن‌ها بخواهيم كه وساطت و شفاعت و دعا كنند كه مثلاً مريض ما شفا يابد، همان‌طور كه مي ‌توانيم از خودشان بخواهيم كه مريض ما را شفا بدهند،مي ‌توانيم تقاضا كنيم فقر ما را برطرف كنند و...ولي به اذن الله.يعني ما اعتقاد داريم كه امامان (علیهم السلام) خودشان تواناي در عالم هستند ولي به اذن خداوند.يعني خدا قدرت نافذ و علم محيطي به آن‌ها داده است كه اراده‌شان در عالم مؤثّر است همان‌طور كه به اراده‌ي حضرت عيسي (ع) خلاّقيّت داده است كه مي ‌گويد:

{...أنِّي أخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَهِْْ الطَّيْرِ...}؛[5]

«...من از گل، شكل پرنده مي ‌آفرينم...».

همان ‌طور مي‌ گوييم، خداوند اراده‌اي به حضرت علي (ع) داده است كه خلاّق است و مي ‌تواند بيافريند،بميراند و زنده كند،بهشت و يا جهنّم ببرد.

چرا از خدا درخواست نمي ‌كنيد؟

گاهي هم اين اشكال مي ‌شود كه مگر خداوند خودش حاضر نيست،مگر نمي ‌بيند يا نمي‌ شنود؟! مگر او از رگ گردن به ما نزديك ‌تر نيست؟

{...نَحْنُ أقْرَبُ إلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ}؛[6]

او كه سميع و عليم و حاضر و قادر است؛ چرا از خودش نمي‌ خواهيد و واسطه قرار مي ‌دهيد؟ در پاسخ مي‌ گوييم: بله! ما نمي‌ خواهيم بگوييم، كه خداوند نياز به واسطه دارد بلكه مي‌ گوييم ما نياز به واسطه داريم يعني ما آن عرضه و لياقت را نداريم كه بلاواسطه از خودش بخواهيم.او عالم و قادر و سميع هست ولي ما لياقت كسب فيض مستقيم از او نداريم و خودش فرموده است:

{...وَ ابْتَغُوا إلَيْهِ الْوَسِيلَهَْْ...}؛[7]

بدون واسطه و بدون وسيله نزد من نياييد،با واسطه بياييد.تمام عالم بر همين اساس استوار است.آيا ـ العياذبالله ـ خداوند قادر نيست خودش بدون واسطه‌ي آفتاب و باران، بذر را بروياند؟ چرا! قادر است؛ امّا بذر، اين لياقت را ندارد كه بدون تابش خورشيد و ريزش باران برويد.جناب اسرافيل در اين نظام، واسطه‌ي در احيا و زنده كردن مرده‌هاست و جناب عزرائيل واسطه‌ي در اماته و ميراندن زنده‌ هاست.هر چند خداوند خود قادر بر احيا و اماته‌ي بلاواسطه است امّا بر اساس حكمت بالغه‌اش نظام خلقت را اين‌ چنين تنظيم كرده است.از حضرات معصومين (علیهم السلام) نقل شده است كه فرموده‌ اند:

(اِنَّ رَسولَ اللهِ آخِذٌ بِحُجْزَهِْْ رَبِّهِ وَ نَحْنُ آخِذُونَ بِحُجْزَتِهِ وَ اَنْتُم آخِذُونَ بِحُجْزَتِنا)؛

«رسول خدا دست به دامن خدا زده و ما دست به دامن رسول خدا زده‌ايم و شما هم دست به دامن ما زده‌ايد».

تلاش دشمنان براي كوچك نشان دادن مقام امام جواد (ع)

به مناسبت ايّام شهادت حضرت امام جواد (ع) عرض مي ‌شود: يحيي بن اكثم كه قاضي ‌القضات زمان خود از جانب مأمون خليفه‌ي عبّاسي بود، با حضرت جواد (ع)مناظرات فراواني داشته است.چون امام پس از شهادت پدر بزرگوارشان به حسب ظاهر كودك هشت يا نه ساله‌اي بودند، از اين رو دشمنان مي ‌كوشيدند با تشكيل مجالس بحث و مناظره، عظمت مقام امام (ع) را بشكنند ولي خود تحقير مي ‌شدند.يحيي گفته است: من مناظرات زيادي با ابن الرّضا (ع)  داشتم، تا اينكه روزي در مدينه كنار قبر پيامبراكرم …با ايشان قرار ملاقات گذاشته و سؤالاتي كردم و جواب شنيدم.سپس گفتم: آقا! من سؤالي دارم ولي خجالت مي ‌كشم آن را بپرسم.فرمود:

(اَنَا اُخْبِرُكَ قَبْلَ اَنْ تَسْئَلَنِي)؛

«من قبل از اينكه تو بگويي مي ‌گويم كه سؤال تو چيست»؟

گفتم: بفرماييد.فرمود:

(تَسْئَلُني عَنِ الاِمامِ)؛

تو مي‌ خواهي راجع به امامت من سؤال كني كه چگونه در سنّ كودكي حائز مقام امامت مي‌ باشم.گفتم: بله،سؤال من همين است.بعد امام به چوبدستي كه دستشان بود اشاره كردند.ديدم آن چوب به زبان آمد و گفت:

(اِنَّ مَولايَ اِمامُ هذا الزَّمان وَ هُوَ الْحُجَّهُْْ)؛

آقا و مولاي من، امام اين زمان است و او حجّت است.

ما اهل بيت (علیهم السلام) را با ديگران مقايسه نكنيد!

نقل شده كه: در يك مجلس سي هزار مسأله از حضرت جواد (ع) سؤال شد و ايشان جواب دادند.در مورد اين روايت توجيهاتي كرده‌اند؛ از جمله‌ي آن توجيهات اينكه: امام (ع) مي ‌دانستند در آن جمعيّت هر كس چه سؤالي دارد و يك جمله مي ‌فرمودند كه جواب براي همه‌ي آن‌ها بود.يعني سؤال مثلاً هزارنفر يا دوهزار نفر يكي بود و همه جواب سؤال خود را از همان يك جمله مي‌ گرفتند.

بنان بن نافع مي ‌گويد،خدمت امام رضا (ع) رفتم و پرسيدم: آقا! پس از شما صاحب‌الامر كيست؟ فرمودند: آن كسي كه از من ارث مي ‌برد همانگونه كه من از پدرانم ارث برده ‌ام(در آن زمان امام جواد (ع) كودكي بودند و در لحظه‌ي سؤال هم در اتاق تشريف نداشتند).امام رضا (ع) در ادامه‌ي سخن فرمودند: او الان تشريف مي ‌آورد.چندي نگذشت ديدم در باز شد و كودكي وارد اتاق شد و بر آقا سلام كرد و سپس رو به من كرد و بي مقدّمه فرمود: يابن نافع! به تو بگويم ما را با ديگران نمي ‌شود قياس كرد.ما در رحم مادر هم كه هستيم ، حقايق و دقايق عالم بر ما روشن است و خداوند چيزي را بر ما مخفي نگه نمي ‌دارد.اين جواب آن سؤال است كه از پدرم كردي.حجّت خدا بعد از پدرم همان كسي است كه الان با تو سخن مي ‌گويد.من كه غرق در حيرت شده بودم گفتم :

(وَ اَنَا اَوَّلُ العابِدينَ)؛

من هم اوّلين كسي هستم كه در برابر شما خاضع مي‌ شود.

خضوع عارفانه‌ي عليّ بن جعفر نزد امام جواد (ع)

عليّ بن جعفر، عموي امام رضا (ع) بودـ پسر امام صادق (ع) و برادر امام كاظم (ع) ـ او مرد بسيار بزرگواري بود كه در زمان حضرت امام جواد (ع) مي ‌زيست و در برابر آن حضرت كه نوه‌ي برادرش بود، به قدري خضوع مي‌ كرد كه ديگران اعتراض مي‌ كردند كه شما با اين سنّ و سال و موقعيّت و عظمت، چرا اين قدر در مقابل كودكي خضوع مي‌ كنيد؟ مي ‌گفت : آيا شما مي ‌خواهيد من روشني آفتاب را منكر شوم؟ خداوند او را لايق مقام امامت دانسته و مرا با اين ريش سفيد لايق ندانسته است.دست به ريش خود گرفته و رو به آسمان مي‌ كرد و مي ‌گفت: خدايا! اينها نمي ‌فهمند تو او را لايق دانسته‌اي و من در برابرش خاضع هستم.

عليّ بن جعفر، خودش در مسجدالنّبي جلسه‌ي درس داشت.روزي در حال تدريس بود كه امام جواد (ع) از در مسجد وارد شد.او بي ‌درنگ از جا برخاست و با عجله جلو رفت و دست امام را گرفت و بوسيد.امام جواد (ع) دعا كرد و فرمود: خدا رحمت كند تو را عموي بزرگوار! برو در جاي خود بنشين.عرض كرد: آقا! شما ايستاده باشيد و من بنشينم؟ امام براي اينكه عمو آزاد باشد،تشريف بردند.او آمد در حلقه‌ي درسش نشست.شاگردان اعتراض كرده و گفتند، شما چرا اين قدر خود را در برابر يك كودك، كوچك مي ‌كني؟عليّ بن جعفر فرمود:شما او را نمي ‌شناسيد و نمي‌ دانيد كه خدا چه عظمت و جلالت و رفعت مقامي به او عنايت فرموده است. من بايد خادم او باشم.

حضرت امام جواد (ع) را در سنّ25 سالگي مسموم كرده و به شهادت رساندند.آن حضرت در زمان شهادتشان جوان ‌ترين امامان (علیهم السلام) بودند.

اللّهمّ صلّ علي محمّد و آل محمّد و ارزقنا معرفتهم و محبّتهم و احشرنا في زمرتهم

والسّلام عليكم و رحمهْْ الله و بركاته

* اكتناه: حقيقت‌ يابي.

* انگبين: عسل.

* مگس نحل: زنبور.

[1]ـ سوره‌ي روم،آيه‌ي30.

[2]ـ سوره‌ي مائده،آيه‌ي35.

[3]ـ نهج‌البلاغه‌ي فيض،خطبه‌ي110.

* خالد: جاودانه.

[4]ـ سوره‌ي روم،آيه‌ي47.

[5]ـ سوره‌ي آل عمران،آيه‌ي49.

[6]ـ سوره‌ي ق،آيه‌ي16.

[7]ـ سوره‌ي مائده،آيه‌ي35.

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا