Menu

فَالرَّاغِبُ عَنْكُمْ مَارِقٌ وَ اللاَّزِمُ لَكُمْ لاَحِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ‏ وَ صِرْتُمْ فِي ذَلِكَ مِنْهُ إِلَي الرِّضَا وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضَي

{ فَالرَّاغِبُ عَنْكُمْ مَارِقٌ وَ اللاَّزِمُ لَكُمْ لاَحِقٌ وَ الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ‏ وَ صِرْتُمْ فِي ذَلِكَ مِنْهُ إِلَي الرِّضَا وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضَي }

نظير اين جملات را در دعاي روزهاي ماه شعبان هم داريم :

(اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ شَجَرَة النُّبُوَّة وَ مَوْضِعِ الرِّسالَة وَ مُخْتَلَفِ الْمَلائِكَة وَ مَعْدِنِ الْعِلْمِ وَ اَهْلَ بَيْتِ الْوَحْيِ)؛

تا مي‌ رسيم به اينجا:

(اَلْمُتَقَدّمُ لَهُمْ مارِقٌ وَ الْمُتَأَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَ اللاّزِمُ لَهُمْ لاحِقٌ)؛

«[ما شهادت مي ‌دهيم به اين كه] هر كس از شما خاندان عصمت و طهارت جلو بيفتد يا عقب بماند، از حقّ جدا شده و رو به هلاك دائم مي‌ رود.تنها كسي كه ملازم و همراه با شما باشد،در مسير حقّ افتاده و رو به سعادت ابدي مي ‌رود».

هلاك دائم شامل حال كسي كه از شما رو برگرداند

به اصطلاح اهل ادب،فاء(فالرّاغب) فاء تفريع است؛يعني، مطلب بعد از خود را متفرّع بر مطالب پيش از خود مي‌ كند و مي‌ فهماند كه مطلب بعدي نتيجه‌ي آن اوصافي است كه در جملات پيشين براي شما اهل بيت رسالت ذكر كرديم و معترف شديم كه شما (معادن حكمة الله و خزّان علم الله و مساكن بركة الله و شهداء دارالفناء و شفعاء دارالبقا)هستيد.

(اَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ وَ بَيَّنْتُمْ فَرائِضَهُ)؛

شما هستيد كه دعوت خدا را تكويناً و تشريعاً در عالم آشكار كرده ‌ايد.شماييد كه فرايض خدا را بيان و شرايع احكام او را تشريح مي ‌كنيد و حقّ جهاد را در راه خدا انجام مي‌ دهيد و راه قرب به كمال مطلق و تأمين سعادت ابدي را پيش پاي بندگان خدا باز مي ‌كنيد.بنابراين، هر كس از شما اعراض كند،به نور پشت كرده و به جانب ظلمت و هلاك دائم رفته است.

معاني واژه‌ي رغبت

كلمه‌ي راغب مشتقّ از رغبت است و رغبت در لغت عربي به دو معنا استعمال مي ‌شود : گاهي با(في)همراه است كه در اين صورت، به معناي ميل و اشتياق است؛مثلاً مي ‌گوييم فلان آدم (راغِبٌ فِيكَ) به شما ميل و اشتياق دارد و علاقه ‌مند است.گاهي نيز با(عن)همراه است كه در اين صورت، به معناي اعراض و روگردان بودن است؛ مثلاً مي ‌گوييم فلان آدم (راغِبٌ عَنْكَ)از تو روگردان است و ميلي به تو ندارد.حالا ما خطاب به اهل بيت نبوّت عرض مي ‌كنيم:

(فَالرَّاغِبُ عَنْكُمْ مَارِقٌ)؛

«كسي كه از شما اعراض كند و رو برگرداند،از مسير حقّ جويي بيرون رفته است».

دورشدگان از اهل بيت (علیهم السلام) دو گروهند

البتّه، افراد در دوري از اهل بيت (علیهم السلام) تفاوت دارند و چند دسته‌اند.دسته‌اي اصلاً آنها را نشناخته‌اند و به مقام و منزلتشان در نزد خدا پي نبرده‌اند.اينها مُعْرِض نيستند. معرض يا اعراض كننده به كسي گفته مي ‌شود كه كسي را بشناسد و از او رو برگرداند. اين افراد جاهل و ضالّند ؛ يعني، نادان و گمراهند و راه نايافته‌اند. اينها ممكن است از طريقي توفيق الهي شامل حالشان گردد و نور را بشناسند و به سمت او كشيده شوند و به سعادت مطلوب برسند. امّا دسته‌اي اهل بيت (علیهم السلام) را شناخته‌اند و به مقام و منزلتشان در نزد خدا پي برده‌اند ولي مع‌الوصف، بر اثر حبّ دنيا و تبعيّت از اهواء نفساني،از آن منابع انوار اعراض كرده و رو به ظلمات و دركات جهنّم رفته‌اند.اينها هستند كه در موردشان مي‌ گوييم:

(فَالرَّاغِبُ عَنْكُمْ مَارِقٌ)؛

اعراض كنندگان از شما از صراط مستقيم بيرون رفته ‌اند، آن‌گونه كه تير از كمان خارج مي‌ شود و ديگر راه برگشت به آن ندارد.در تاريخ اسلام، گروهي به نام مارقين شناخته شده‌اند.آن گروه همان خوارج نهروانند كه پس از جنگ ‌هاي جَمَل و صِفِّين به ستيز با امام اميرالمؤمنين (ع) برخاستند.رسول اكرم …قبلاً خبر داده بود كه پس از من، گروهي از دين خارج خواهند شد و علي (ع) با آنها خواهد جنگيد.

جسارت ذوالثَّدْيَه و پيشگويي رسول اكرم…

در غزوه‌ي حُنَيْن، پس از اين كه مسلمانان فاتح شدند، رسول اكرم …غنايم جنگي را در بين مجاهدين تقسيم مي‌ كردند.در اين حين،مردي بلند بالا، در حالي كه اثر سجده در پيشاني ‌اش پيدا بود، وارد شد و سلام كرد و جَسُورانه گفت:

(اِعْدِلْ يا رَسُولَ الله)؛

«اي رسول خدا،[در تقسيم مال] عدالت كن».

رسول اكرم …فرمود:

(وَيْحَكَ اِذْ لَمْ يَكُنِ الْعَدْلُ عِنْدي فَعِنْدَ مَنْ يَكُون)؛

«واي بر تو! اگر من عادل نباشم، پس چه كسي عادل خواهد بود»؟

يعني، من كه خود از جانب خدا بنيان‌ گذار قانون عدلم، اگر عدالت را رعايت نكنم ، پس از چه كسي توقّع عدالت مي ‌توان داشت؟ اصحاب كه از اين گستاخي برآشفته بودند،در مقام تنبيه او برآمدند.ولي رسول اكرم …فرمود:

(دَعُوهُ)؛رهايش كنيد.او در آينده پيرواني پيدا خواهد كرد كه از دين بيرون مي ‌روند و به دست محبوب ‌ترين خلق خدا كشته مي ‌شوند.اين يك خبر غيبي بود كه رسول خدا آن روز داد.سال‌ها گذشت تا جنگ نهروان پيش آمد و همين آدم در آن جنگ، در حالي كه سردسته‌ي خوارج بود،به دست مولا كشته شد.او حرقوص بن زهير بجلّي ملقّب به ذوالثَّدْيَه بود.

مارقين، يعني همان خوارج نهروان، دوازده هزار نفر بودند كه بعد از داستان حكميّت رودرروي امام ايستادند و به محاربه با امام پرداختند.تاريخ خوارج به‌ راستي از عجايب تاريخ اسلام است؛ زيرا آنها جمعيّتي بودند نه كافر نه منافق، بلكه متعبّداني پرهيزكار از گناهان بودند كه ارتكاب كبيره را نه تنها فسق بلكه كفر مي ‌دانستند. قاري قرآن و شب زنده‌ دار و كاملاً مقيّد به ظواهر احكام اسلام بودند؛ البتّه، دينداراني دين ‌نشناس و خشكه مقدّس‌هايي عاري از معرفت و شناخت حقيقت دين بودند. به عذر اين كه چرا اميرالمؤمنين (ع) حكميّت را قبول كرده است، گفتند او كافر شده است و از اين رو، به ستيز با امام برخاستند و شمشير به روي حضرت كشيدند.امام آنها را به طرق گوناگون نصيحت كرد تا اين كه هشت هزار نفر برگشتند و چهارهزار نفر باقي ماندند و كشته شدند. همان مرد جسور (حرقوص بن زهير ذوالثّديه) سر دسته‌ي خوارج هم در ميان كشته ‌ها بود.امام ميان كشته‌ها مي ‌گشت تا جسد او را پيدا كند.همراهان امام از يافتن او مأيوس شدند و گفتند: معلوم مي ‌شود كه او كشته نشده است.امام (ع) فرمود:

(وَاللهِ ما كَذَبْتُ وَ ما كُذِبْتُ)؛

«به خدا قسم، نه من دروغ گفته‌ام نه به من دروغ گفته شده است».

پيامبر به من خبر داده است كه او به دست ما كشته خواهد شد.او حتماً كشته شده و جسدش ميان اجساد است.بالاخره گشتند و پيدايش كردند و سرش را بالاي نيزه زدند و منادي ندا مي ‌كرد:

(صَدَقَ اللهُ وَ صَدَقَ رَسُولُهُ)؛

«راست گفت خدا و رسولش نيز راست گفت».

آنچه رسول خدا قبلاً خبر داده بود تحقّق يافت و آن مرد و پيروانش كشته شدند.

شگفتي كميل از سرانجام شوم قاري قرآن

در حالات اين گروه ديندار دين‌نشناس آمده است كه يك شب حضرت اميرالمؤمنين (ع) در كوفه با كميل همراه بودند و از كوچه ‌هاي كوفه عبور مي ‌كردند.شب از نصف گذشته بود و اكثر مردم در خواب بودند و چراغ‌ها خاموش بود.از كنار خانه‌اي مي ‌گذشتند؛ متوجّه شدند كه صاحب‌ خانه مشغول نماز شب است و قرآن تلاوت مي ‌كند و با لحني خوش اين آيه‌ را، كه در مدح نمازشب ‌خوان‌هاست، مي‌ خواند:

{ أمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَة وَ يَرْجُوا رَحْمَة رَبِّهِ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الَّذِينَ يَعْلَمُونَ وَ الَّذِينَ لا يَعْلَمُونَ إنَّما يَتَذَكَّرُ اُولُوا اْلاَلْبابِ }؛[1]

«آيا [كساني كه به مبدأ و معاد ايمان ندارند و در آيه‌ي قبل، به آنها اشاره شده است ارزشمندنديا] كسي كه در طول شب در سجده و قيام اطاعت[خدا]مي‌كند[و] از آخرت مي ‌ترسد و به رحمت خدا اميدوار است ؟ بگو آيا كساني كه مي ‌دانند و كساني كه نمي ‌دانند يكسانند؟ تنها خردمندانند كه پند پذيرند».

وقتي اين آيه‌ از قرآن با آن لحن و آهنگ خوش به گوش كميل رسيد، آن چنان تحت تأثير قرار گرفت كه در وسط كوچه ايستاد و به آن قرائت گوش فراداد.امام (ع) متوجّه توقّف كميل شد و فرمود:

(يا كُمَيْل لا يُعْجِبْكَ طَنْطَنَة الرَّجُلِ اِنَّهُ مِنْ اَهْلِ النّارِ)؛

«كميل،آهنگ جذّاب اين مرد در دلت ننشيند؛ او از اهل آتش است».

واقعاً بايد پناه بر خدا برد كه انسان نمي ‌داند آخرش چه مي‌ شود.اين آدم خوب و مقدّسي است، نماز شب خوان و قاري قرآن است و كميل را، كه از اصحاب سرّ مولا و بسيار بزرگ است، مجذوب آهنگ قرآني خود كرده است؛ امّا مولا فرمود : فريب نخور.اين نغمه و حال خوشي كه اين مرد دارد، تو را گول نزند.اين اهل آتش و جهنّمي است.كميل تعجّب كرد و پيش خود گفت،يعني چه ؟ اين آدم به اين خوبي نماز شب مي ‌خواند و در دل شب با خدا خلوت كرده و راز و نياز مي‌ كند. چگونه است كه مولا او را جهنّمي مي ‌داند؟ اين ماجرا گذشت تا جنگ نهروان پيش آمد.امام همراه كميل ميان اجساد كشته‌ها مي ‌گشت تا كنار جسد همين آدم نماز شب‌خوان رسيد.نيزه‌ي خود را روي سينه‌ي او گذاشت و فرمود:

(يا كميل‌{ أمَّنْ هُوَ قانِتٌ آناءَ اللَّيْلِ ساجِداً وَ قائِماً يَحْذَرُ الْآخِرَة وَ يَرْجُوا رَحْمَة رَبِّهِ...})؛

كميل، اين همان نماز شب خوانِ قاري قرآن است كه آن شب با نغمه‌‌ي خوش قرآني ‌اش جذبت كرده بود. اينك ببين كه چگونه جهنّمي شده است.كميل روي پا‌هاي مبارك مولا افتاد و پاهاي حضرت را بوسيد و از حال حيرتي كه از سخن مولا در دلش پيدا شده بود عذرخواهي كرد.اينها مارقين بودند.كارشان واقعاً عجيب و حيرت‌آور بوده است. دينداري توأم با جهل و ناداني جدّاً خطرناك و زيان‌بار است.اين جمله از رسول خدا…نقل شده است:

(قَصَمَ ظَهْرِي رَجُلانِ عالِمٌ مُتِهَتِّكٌ وَ جاهِلٌ مُتِنَسِّكٌ)؛

«دو نفر كمرم را شكسته‌اند : عالم پرده‌ درِ بي ‌تقوا و جاهل متعبّد ديندار».

رفتار نابخردانه و عجيب خوارج نهروان

اينها وقتي به نهروان مي ‌رفتند تا تجهيز لشكر كنند و با حضرت امير (ع) بجنگند،در بين راه به دو نفر رسيدند كه يكي مسلمان بود و يكي نصراني.آن مسلمان را به جرم اين كه طرفدار علي (ع) بود كشتند و نصراني را احترام كردند و گفتند : رسول خدا…دستور داده است كه با اهل ذمّه به نيكي رفتار كنيم.يك دانه‌ي خرما از درختي به زمين افتاده بود،يكي برداشت؛ديگران فرياد زدند حرام است و صاحبش راضي نيست.خوكي از آنجا مي ‌گذشت و يكي تير زد و خوك را كشت.باز فرياد زدند:افساد في‌الارض كردي.چرا خوك را كشتي ؟ امّا چند قدم آن طرف ‌تر نيز به مسلمان بزرگواري از اصحاب خاصّ اميرالمؤمنين (ع) (عبدالله بن خبّاب الارتّ) در حالي كه همسر حاملش همراهش بود،ديوانه ‌وار هجوم آوردند و شكم زن بينوا را مقابل چشم شوهرش پاره كردند و بچّه را بيرون آورده با مادر سر بريدند و آنگاه خود عبدالله را كنار نهر خواباندند و مثل گوسفند سرش را بريدند و همين را عبادت بزرگ خدا از سوي خود مي ‌دانستند. امام اميرالمؤمنين‌ (ع) درباره‌ي آنها فرمود:

(أنْتُمْ مَعَاشِرُ أخِفَّاءُ الْهَامِ سُفَهَاءُ الْأحْلامِ)؛[2]

«شما گروهي هستيد سبك مغز كم خرد».

ظاهري فريبنده داشتند و باطني وحشتبار و لذا امام مي ‌فرمود : كشتن اينها كار هر كسي نبود.تنها من بودم كه به روي اين دينداران دين‌نشناس شمشير كشيدم و ريشه‌ي فتنه را كندم.

(فَإِنِّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَة وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِئَ عَلَيْهَا أحَدٌ غَيْرِي)؛[3]

«من بودم كه چشم فتنه را كور كردم و غير از من كسي جرأت اين را نداشت [كه به جنگ با قاريان قرآن و شب زنده ‌داران برخيزد]».

(فَالرَّاغِبُ عَنْكُمْ مَارِقٌ)؛

پس كساني كه شما اهل بيت را شناختند و پس از شناختن، از شما اعراض كردند و حتّي مانند خوارج از شما جلو زدند،اينان مارقند و از صراط مستقيم بيرون رفته‌اند.

نتيجه ‌ي كوتاهي در تحصيل معرفت اهل بيت (علیهم السلام)

(وَ الْمُقَصِّرُ فِي حَقِّكُمْ زَاهِقٌ‏)؛

و آنان در شناختن شما كوتاهي مي ‌كنند، در واقع، خود را به وادي پوچي و تباهي و بطلان مي ‌افكنند.انسان عاقل كه مي ‌تواند قدم بردارد تا راه حقّ و سعادت ابدي را بشناسد و خود را به خوشبختي دائم برساند، اگر اين كار را نكند و همچنان در جهل و بي خبري بماند، طبيعي است كه خود را با دست خود به محروميّت دائم مبتلا ساخته است.هم اكنون مي ‌بينيم كه افراد بسياري از عالمان اهل تسنّن توانايي شناختن اهل بيت رسول از لحاظ موقعيّت معنوي آسماني را دارند؛ امّا يا در تحصيل معرفت سهل‌انگاري مي ‌كنند يا پس از تحصيل معرفت،تعصّب مغرضانه مانع از اين است كه تن به تبعيّت از حقّ بدهند. آيا مثلاً مي ‌توان گفت اِبن‌ابي‌الحديد ـ كه خود شارح نهج ‌البلاغه‌ است ـ صاحب نهج‌البلاغه‌ را نشناخته‌ و به عظمت موقعيّت آسماني او پي نبرده است ؟ او در عين حال سر به آستان ديگران نهاده و آنها را به مرجعيّت در احكام ديني پذيرفته است.

البتّه، در ميان دوستداران اهل بيت (علیهم السلام) نيز بسياري در شناختن آنها كوتاهي مي ‌كنند و خود را موظّف نمي‌ دانند كه بر درجه‌ي معرفتشان در مورد مقامات عالي آن مقرّبان درگاه خدا بيفزايند و بدانند كه آن بزرگواران نه تنها در عالم تشريع، بلكه در عالم تكوين نيز مطاعند ؛ از لحاظ علم، محيط بر همه‌ي مخلوقات و از لحاظ قدرت، نافذ در همه‌ي كائناتند.

تنفّس ما به اراده‌ي امام زمان (عج)

در همين زيارت جامعه مي‌ خوانيم:

(وَ ذَلَّ كُلُّ شَيْ‏ءٍ لَكُمْ)؛

«همه چيز در پيشگاه شما رام و مطيع فرمان شماست».

هم اكنون امام عصر(عجّل‌ الله‌ تعالي ‌فرجه‌ الشّريف )به اذن خدا فرمانرواي عالم خلق است.اين نفسي كه ما مي ‌كشيم، به اراده و فرمان آن ولي‌الله اعظم است كه باب الله المؤتي منه است و مع‌الاسف، وقتي ما از اين سخنان مي‌ گوييم،افرادي برمي ‌آشوبند و مي ‌گويند شما امام را هم‌ شأن با خدا قرار مي ‌دهيد، غافل از اين كه مسأله‌ي هم‌شأني مطرح نيست، بلكه سخن از ولايت بالاذن و مأذون بودن از جانب خداست.آيا وقتي قرآن از زبان حضرت مسيح (ع) مي ‌گويد:

{ ...أنِّي أخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَة الطَّيْرِ فَأنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإذْنِ اللهِ...}؛[4]

«...من از گِل، صورت پرنده مي ‌آفرينم و آنگاه در آن مي ‌دمم و آن به اذن خدا پرنده مي ‌شود...».

آن حضرت را هم‌ شأن خدا قرار داده است يا خير، او را با كلمه‌ي { باذن الله } از مرتبه‌ي هم‌ شأني پايين مي‌ آورد و آن حضرت را مخلوق مأذون از جانب خدا نشان مي‌ دهد كه به اذن خدا اراده‌اش خلّاق بود،بيمارها را شفا مي ‌داد،نابينايان را بينا مي‌ ساخت و مرده‌ ها را زنده مي‌ كرد؟

حال، اگر بگوييم امام به اذن خدا مرده‌ها را زنده مي ‌كند و زنده‌ها هم به اراده‌ي امام نفس مي ‌كشند،آيا غُلُوّ كرده‌ايم و امام را هم‌ شأن خدا قرار داده‌ايم ؟ مقصود از اذن خدا هم ـ ‌چنان كه بارها عرض شده ـ اين است كه خداوند تكويناً اين قدرت را به امام داده است كه با اراده‌اش مي‌ تواند در عالم تصرّف كند، بيمار را شفا بدهد و هر حاجتي از حاجتمندان را روا كند. در مقام تقاضا هم مي ‌توانيم مثلاً بگوييم : يا اميرالمؤمنين،پيش خدا شفاعت كن كه بيمارم را شفا بدهد يا خودت بيمارم را شفا بده. فرقي نمي ‌كند؛ چون واقع مطلب همان شفابخشي امام به اذن خداست و اذن خدا همان شفاعت در نزد خداست.در رواياتي كه از مقام اقدسشان به ما رسيده است فرموده‌اند:

(لا تَجْعَلُونا اَرْباباً و قُولُوا فِي فَضْلِنا ما شِئْتُمْ فَاِنَّكُمْ لا تَبْلُغُونَ كُنْهَ ما فينا و لا نَهايَتَهُ فَاِنَّ اللهَ عَزَّوَجَلَّ قَدْ اَعْطانا اَكْبَرَ وَ اَعْظَمَ مِمّا يَصِفُهُ وَ اَصِفُكُمْ اَوْ يَخْطُرُ عَلَي قَلْبِ اَحَدِكُمْ فَاِذا عَرَفْتُمُونا هكَذا فَاَنْتُمْ مُؤمِنُونَ)؛[5]

«ما را از مقام ربوبيّت تنزّل بدهيد و ما را ربّ ندانيد،آنگاه در فضل ما هر چه خواستيد بگوييد و در عين حال، به حقيقت آنچه در ما هست نمي ‌رسيد؛ زيرا آنچه خدا به ما عطا فرموده است، بزرگ‌ تر و عظيم‌ تر از آن است كه شما در وصف ما مي‌ گوييد يا در قلب خود تصوّر مي ‌كنيد. اگر اين ‌گونه ما را شناختيد، در اين صورت است كه مؤمن واقعي شده ‌ايد».

پس، ميزان در ارتقاي درجه‌ي ايمان،بالا رفتن درجه‌ي معرفت و شناختن آن مظاهر جمال و جلال خداوند سبحان است. هر چه در دنيا معرفتمان در مورد آن مقرّبان الهي بيشتر باشد،در عالم پس از مرگ، تقرّبمان به آنها، كه همان تقرّب به خداست،عالي ‌تر خواهد شد و (اللاَّزِمُ لَكُمْ لاحِقٌ)؛آنان كه در دنيا ملازم شما و از سرسپردگان آستان اقدس شما باشند،در عالم پس از مرگ نيز از وابستگان و پيروان شما خواهند بود و گوارا باد بر آنان اين شرف و عزّت.

كمال عبوديّت اهل بيت (علیهم السلام)

جمله‌ي بعد:

(وَ صِرْتُمْ فِي ذَلِكَ مِنْهُ إِلَي الرِّضَا وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضَي)؛

يعني، ما معتقديم كه شما خاندان عصمت در اداي وظايف بندگي كه قسمتي از آن در جملات پيشين ذكر شد:

(جَاهَدْتُمْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ‏ حَتَّي أَعْلَنْتُمْ دَعْوَتَهُ وَ بَيَّنْتُمْ فَرَائِضَهُ وَ أَقَمْتُمْ حُدُودَهُ وَ...)؛

به سر حدّ رضا و پسند خدا رسيده‌ايد و خدا را در عبوديّت، از خود راضي ساخته و خود نيز از او راضي گشته‌ايد.

(رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ)؛

و بعيد نيست كه كلمه‌ي (ذلك) در جمله‌ي(وَ صِرْتُمْ فِي ذَلِكَ مِنْهُ إِلَي الرِّضَا)اشاره به همين معنا باشد كه گفتيم.(وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ)؛قضا و تقديرات خدا را هر گونه كه بوده است پذيرا گشته و در مقابل آن سر تسليم و قبول فرود آورده‌ايد و اين كمال عبوديّت در پيشگاه خداست. در روايت داريم كه حضرت امام محمّدباقر (ع) از جابربن عبدالله انصاري، صحابي معروف پيامبراكرم…، احوالپرسي كرد. او گفت: در حالي هستم كه فقر را از ثروت،مرض را از صحّت،ضعف را از قوّت،پيري را از جواني و مرگ را از زندگي دوست ‌تر دارم.امام (ع) فرمود : امّا ما چنين نيستيم.جابر كه به گمان خود حرف خوبي زده بود، از شنيدن گفتار امام تعجّب كرد و عرض كرد: مولاي من، پس شما چگونه هستيد تا ما هم آن‌ گونه باشيم ؟ امام (ع) فرمود:ما چنانيم كه اگر خدا فقيرمان كند، فقر را دوست داريم و اگر ثروتمان دهد، ثروت را دوست داريم؛اگر بيماري دهد، بيماري را؛صحّت دهد، صحّت را؛جواني دهد، جواني را؛پيري دهد ،پيري را؛اگر زنده نگه دارد، زندگي را و اگر مرگ دهد، مرگ را مي ‌پسنديم.ما راضي به قضاي خدا و تسليم امر خدا هستيم.

با هوايـش در تمـوز و دي خوشـيم ----مـاهـي آبـيــم و مــرغ آتـشيـم

*******

يكـي درد و يـكـي درمان پـسنـدد ----يكي وصل و يكي هجران پسندد

من از درمان و درد و وصل و هجران----پسنـدم آنـچـه را جـانان پسندد

اهل بيت (علیهم السلام) مصداق دعوت انبيا (علیهم السلام)

(وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضَي‏)؛

«شما [اهل بيت نبوّت] رسولان گذشته‌ي خدا را تصديق كرديد».

در شرح اين جمله، شايد مناسب باشد كه بگوييم تجلّي‌‌ گاه جامع و كامل دعوت تمام انبياء و رسولان خدا (علیهم السلام) كه حقيقت توحيد و معرفة الله و تخلّق به اخلاق الهي است،شما خاندان رسول (علیهم السلام) هستيد كه با وجود مبارك خودتان و با افكار و اخلاق و اعمالتان، صدق دعوت پيامبران خدا را بارز ساختيد و به آن تحقّق عيني بخشيديد؛آن‌ گونه كه خداوند درباره‌ي ابراهيم خليل (ع) و ذبح فرزندش اسماعيل (ع) فرمود:

{ وَ نادَيْناهُ أنْ يا إبْراهِيمُ * قَدْ صَدَّقْتَ الرُّؤْيا...}؛[6]

«او را ندا كرديم اي ابراهيم، خوابي را كه ديده بودي، تصديق كردي...».

يعني، به آن تحقّق عيني بخشيدي و مصداق روشني آوردي.اينجا هم اهل بيت رسول خاتم (علیهم السلام) مصداق روشن براي دعوت تمام رسولان خدا گشتند.صلوات الله و سلامه عليهم اجمعين.

بارزترين تجلّي ‌‌گاه اين چند جمله‌ي طلايي (وَ صِرْتُمْ فِي ذَلِكَ مِنْهُ إِلَي الرِّضَا وَ سَلَّمْتُمْ لَهُ الْقَضَاءَ وَ صَدَّقْتُمْ مِنْ رُسُلِهِ مَنْ مَضَي‏)روز عاشوراي امام حسين (ع) است؛ رضا به قضاي خدا و تسليم به امر خدا، در شگفت‌ انگيزترين چهره‌اش، آن روز جلوه ‌گر شد و علاوه بر زمينيان،آسمانيان را نيز به حيرت انداخت. در حالي كه بدن غرق در زخم و جراحت بود و قلب شكافته و جگر از سوز عطش سوخته و فرياد العطش بچّه‌هايش به گوشش مي ‌رسيد، صورت روي خاك نهاده مي ‌گفت:

اِلهي رِضاً بِقَضائِكَ صَبْراً عَلَي بَلائِكَ تَسليماً لِاَمْرِكَ لا مَعْبُودَ سِواكَ يا غِياثَ المُسْتَغيثينَ.

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلي مَولانا اَبي عَبدِاللهِ الْحُسَيْن و عَلَي الاَرْواحِ الَّتِي حَلَّتْ بِفِنائِهِ.


[1]ـ سوره‌ي زمر،آيه‌ي9.

[2]ـ نهج‌البلاغه‌ي فيض،خطبه‌ي36.

[3]ـ همان،خطبه‌ي92.

[4]ـ سوره‌ي آل عمران،آيه‌ي49.

[5]ـ بحارالانوار،جلد26،صفحه‌ي2.

[6]ـ سوره‌ي صافّات،آيات104و105.

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا