Menu

فقيه مقدس، مرحوم ميرزا جواد تبريزى(قدس سره) يك روز به همراه حجت الاسلام شيخ غلامحسين فشاركى و دكتر كاظم تبريزى (فرزند مرحوم ميرزا(قدس سره)) براى زيارت قبور در قبرستان ابوحسين(قبرستان نو) حاضر شدند مرحوم ميرزا(قدس سره) و جدّيت در تحصيل
فقيه مقدس، مرحوم ميرزا جواد تبريزى(قدس سره) يك روز به همراه حجت الاسلام شيخ غلامحسين فشاركى و دكتر كاظم تبريزى (فرزند مرحوم ميرزا(قدس سره)) براى زيارت قبور در قبرستان ابوحسين(قبرستان نو) حاضر شدند و به طرف يكى از شبستان ها حركت كردند كه مشاهده شد قفل است. مرحوم ميرزا(قدس سره)فرمودند: بگوييد شبستان را باز كنند. بعد از باز كردن درب، مرحوم ميرزا (قدس سره)با شوق و ذوق خاصى وارد سالن شدند و بر سر قبر عالم جليل القدر آيت الله شيخ احمد اهرى(رحمه الله) حاضر شدند و على رغم اينكه حال ايشان بسيار نامناسب بود و ضعف شديد ايشان را فرا گرفته بود، بعد از خواندن فاتحه فرمودند: زمانى كه من در نجف بودم و درس كفايه و مكاسب شيخ را در مسجد حضراء مى گفتم، تعدادى شاگرد داشتم. در همان زمان از تبريز به نجف نامه اى از طرف مرحوم والدم  رسيد كه در نامه گفته بودند: فرزندم! من پير شده ام و توانايى كار ندارم. بيش از اين جازه نمى دهم در نجف باقى بمانى و راضى نيستم، به تبريز برگرد.
مرحوم ميرزا (قدس سره) مى گويد: واقعاً اين نامه بر من اثر گذاشت. از طرفى درس و بحث و شوق و ذوقى كه خود داشتم و از طرفى درخواست پدر از اينكه فرموده بود راضى نيستم ديگر در نجف بمانى. نمى دانستم چه عملى انجام دهم. به نزد استادم، سيد الفقهاء والمجتهدين، سيد خوئى (قدس سره)رفته و مسأله را مطرح كردم. ايشان فرمودند: نمى شود نجف را ترك كنى. بايد چاره اى انديشيد و بعد فرمودند: شما نرويد تا من يك نامه به شيخ احمد اهرى(رحمه الله)بنويسم و از ايشان بخواهم نزد پدر شما بروند و از ايشان بخواهند كه اجازه دهند فعلاً شما در نجف باقى بمانيد. بعد از آنكه سيد خوئى (قدس سره)نامه را نوشته اند و ارسال كردند، به دست شيخ احمد اهرى(رحمه الله) رسيد، مرحوم شيخ احمد اهرى(رحمه الله) با پدرم صحبت كرده بود و موقعيت مرا بيان كرده بود و گفته بود سيد خوئى(رحمه الله) از شما خواسته كه اين درخواست را فعلاً ناديده بگيريد و بگذاريد ميرزا در نجف باقى بماند به ايشان احتياج است. و نامه را نشان پدرم داد. وقتى پدرم نامه سيد خوئى (قدس سره) را ديده بود سخت تحت تأثير قرار گرفته بود. مرحوم ميرزا (قدس سره)مى گويد: نامه موافقت پدرم با ماندن من در نجف به نزد سيد خوئى (قدس سره)رسيده بود. مرحوم سيد(قدس سره)مرا ديد و با لبخند به من گفت: ميرزا جواد! اين نامه پدرت است. بخوان. مرحوم ميرزا(قدس سره)مى گويد: نامه را خواندم نوشته شده بود: فرزندم! من راضى هستم در نجف بمان و درس و بحث را ادامه بده. خداوند تو را موفق كند، بسيار خوشحال شدم كه توانستم موافقت پدرم را كسب كنم. مرحوم ميرزا(قدس سره)با ديدن نامه و خواندنش سه بار فرمودند: خدا را خيلى شكرگزارم كه مرا موفق كرد تا بتوانم به واسطه استادم موافقت پدرم را كسب كنم، خيلى خوشحال شدم، خيلى خوشحال شدم، خيلى خوشحال شدم.
ـ حاج على رهبر سعادتى كُبار از تجار متديّن تبريز كه بين متديّنين تبريز به تقوى و پرهيزگارى معروف بود.

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا