Menu

منبع:سایت اندیشمندان اسلامی
کتاب:گلشن ابرار-ابوالحسن ربانى سبزوارى

در اواخر سده سوم هجرى، حدود سال 290ق، در خانه يكى از عالمان و راويان قم كودكى ولادت يافت كه پدرش نام جعفر را برايش برگزيد. بعدها به او كنيه: «ابوالقاسم» دادند و چون زادگاهش قم بود، به قمى مشهور شد. لقب مشهورترش، ابن قولويه[1] است، كه به خاطر نام نياى اعلاى او «قولويه» مى باشد. به دليل حضور در بغداد، گاهى نيز به وى «بغدادى» گفته مى شود.[2]

جعفر در خانه اى ديده به جهان گشود كه پيوند ژرفى با«ثقلين» داشت. از يك طرف نسيم معطر تلاوت قرآن گوش جان او را نوازش مى داد و از سوى ديگر معنويت برخاسته از اخبار امامان شيعه كه پدر با آنها سرو كار داشت و به شاگردان آموزش مى داد، روح او را به نشاط مى آورد. دور از انتظار نيست كه چنين فضائلى، تأثير خود را بر جان و دل او بگذارد. از اين رو حالش نگاشته اند: «با اينكه «جعفر»، شايد 10ـ 12 سال از عمرش نمى گذشت، نزد استاد حديث شيعه: سعد بن عبدالله اشعرى قمى حضور يافت و از محضرش بهره مند شد.»[3]

خاندان پدرش: محمد بن موسى بن قولويه، از محدثان قم، ملقّب به مشلمه، يكى از برجسته ترين تربيت شدگان حوزه حديثى سعد بن عبدالله اشعرى بود كه در نيمه دوم سده سوم هجرى در قم، زندگى مى كرد. كنيه اش «ابوجعفر» يا ابوالقاسم است. او از محدثان بلندمرتبه شيعى است كه در طلب اخبار اهل بيت بسيار سفر مى كرد و با عالمان بزرگ اهل سنّت هم ارتباط داشت. در سال 299 يا 301ق در همين ديار ديده از جهان فروبست. آرامگاه او اينك در قم، در كنار گلزار شهداى خرمشهر، رو به روى مدرسه آيت الله گلپايگانى مشهور و زيارتگاه اهل معرفت است. از نياكانش اطلاعات چندانى در دست نيست.[4]

جعفر برادرى به نام «على» داشت كه كنيه اش «ابوالحسين» بود و در گروه استادان برادر خود ابن قولويه، قرار دارد. او يكى از محدثان و مؤلفان كتب حديث است، ولى چندان عمر نكرد و به گفته نجاشى در جوانى درگذشت.[5]

استادان

ابن قولويه از ذوقى سرشار و استعدادى درخشان در يادگيرى آموزه هاى دين بهره مند بود. او حتى قبل از سن بلوغ از سعد بن عبدالله اشعرى قمى حديث آموخت و بعد از بلوغ و رشد و كمال آنچه از اخبار را كه قبل از بلوغ شنيده بود براى احتياط در نقل، به واسطه پدر و برادرش نقل مى كرد.[6]

به پاس بزرگداشت استادان اين فقيه و محدث، به ذكر نام آنها بسنده مى شود.

1 ـ سعد بن عبدالله اشعرى

2 ـ محمد بن موسى بن قولويه (پدرش)

3 ـ على بن محمد بن موسى بن قولويه(برادرش)

4 ـ احمد بن ادريس قمى5 ـ احمد بن على بن مهد6 ـ احمد بن عبدالله بن على الناقد7 ـ احمد بن محمد بن الحسن8 ـ جعفر بن محمد بن ابراهيم9 ـ حسن بن زبرقان10 ـ حسن بن عبدالله بن محمد بن عيسى11 ـ حسين بن على الزعفرانى12 ـ حسين بن محمد عامر قمى13 ـ حكيم بن داود بن حكيم14 ـ عبدالله بن فضل15 ـ على بن حاتم قزوينى16 ـ على بن حسين سعد آبادى قمى17 ـ على بن حسين بن بابويه قمى18 ـ قاسم بن محمد بن على19 ـ محمد بن احمد بن ابراهيم20 ـ محمد بن احمد بن الحسين21 ـ محمد بن احمد بن سليمان22 ـ محمد بن احمد بن يعقوب23 ـ محمد بن جعفرزاده24 ـ محمد بن حسن بن احمد بن وليد قمى25 ـ محمد بن حسن بن على بن مهزيار اهوازى26 ـ محمد بن حسين بن متّ الجواهرى27 ـ محمد بن عبدالله بن جعفر الحميرى28 ـ محمد بن عبدالمؤمن29 ـ محمد بن همام بن سهل30 ـ محمد بن يعقوب الكلينى31 ـ هارون بن موسى تلعكبرى32 ـ احمد بن سعيد بن عقده33 ـ محمد بن عمر بن عبدالعزيز الكشىّ[7]

در سنگر تدريس

ابن قولويه بعد از اينكه ساليان متمادى در محضر بزرگان حوزه حديث و فقه، به آموختن حقايق و احكام دين سپرى كرد، خود به استادى رسيد و گروهى از جويندگان فقه از محضرش بهره بردند.

نام جمعى از شاگردان مكتب او چنين است:

1 ـ احمد بن عبدون2 ـ حسين بن عبيد الله ابن غضائرى3 ـ احمد بن محمد بن عياش4 ـ حسين بن احمد بن مغيره5 ـ حيدر بن محمد بن نعيم سمرقندى6 ـ على بن بلال (مهلبى)7 ـ محمد بن محمد بن نعمان ـ شيخ مفيد ـ8 ـ هارون بن موسى تلعكبرى9 ـ ابن غرور 10 ـ محمد بن سليم صابونى[8]

11 ـ محمد بن على بن بابويه معروف به شيخ صدوق[9]

مرتبه والا

ابن قولويه در حوزه قم و بغداد به تلاشهاى فرهنگى وسيعى دست يازيد و بعد از كسب مهارتهاى لازم در حديث و فقه، گوى سبقت را از ديگران ربود، به گونه اى كه تمام دانشوران شيعى و برخى از پژوهشگران اهل سنت جايگاه بلند او را در دو حوزه فقه و حديث، پاس داشته و از او چنان تمجيد كرده اند كه موجب اعجاب پژوهشگران دانش رجال شده است.

رجال شناس بزرگ نجاشى (متولد سال 372ق) چهار سال بعد از رحلت ابن قولويه مى گويد:

«جعفر بن محمد، ابوالقاسم، يكى از چهره هاى موجه و از بزرگان عالمان شيعه است كه در دو ساحت فقه و نقل اخبار امامان(عليهم السلام) سرآمد دانشوران روزگار خود بود. استاد ما ابوعبدالله (شيخ مفيد) فقه را از او فرا گرفت. هر انسانى در وصف خوبيها، برجستگيهاى اخلاقى و مقام فقاهتش بگويد، حق او بجا آورده نمى شود و او بالاتر از اين ستايشهاست.»[10]

شيخ طوسى معتقد است:

«ابن قولويه از راويان شيعه و چهره اى وجيه و ارجمند است. او در تمام ابواب فقه صاحب كتاب و تصنيف است.[11]»

بعد از اين دو دانشمند شيعه، تمام دانشوران رجال، منزلت او را پاس داشته و به تكريم وى پرداخته اند.

شيخ صدوق[12]: محدث عاليمقام، موجّه، راستگو و سعادتمند.[13] شيخ اجلّ، اقدم، اعظم[14]ابن حجر عسقلانى (از عالمان بزرگ و فقهاى اهل سنت): ابن قولويه قمى از نخبگان و برجستگان شيعه و از دانشمندان مشهور اين طائفه است.[15]

آثار

ابن قولويه در گستره حيات فرهنگى وعلمى خويش در خلق آثار مكتوب روايتى، همت گمارد و نام خود را بر تارك فرهنگ پرمايه شيعه جاودانه ساخت: آثار مكتوب وى عبارتند از:

1 ـ مداواة الجسد لحياة الابد

2 ـ الجمعه و الجماعه

3 ـ الفطرة

4 ـ الصرف

5 ـ الرضاع

6 ـ الاضاحى

7 ـ الصداق

8 ـ الصلوة

9 ـ قيام الليل

10 ـ معرفة حل الحيوان من محرّمه

11 ـ قسمُ الزكاة

12 ـ العدد

13ـ العدد فى شهر رمضان

14ـ الردّ على ابن داود فى عدد شهر رمضان

15ـ الحج

16ـ يوم و ليل

17ـ الفضاء و آداب الحكّام

18ـ الشهادات

19ـ العقيقه

20ـ تاريخ الشهور و الحوادث

21ـ النوادر

22ـ النساء

23ـ جامع الزيارات: مهم ترين كتاب وى و معروف به كامل الزيارات است.

نجاشى مى گويد: من بيشتر اين آثار را نزد استادم شيخ مفيد قرائت و بازخوانى كردم.[16]

بازشناسى كامل الزيارات

اين اثر از ارزشمندترين كتابهاى روايتى است كه قرنها از تأليف آن مى گذرد. از شاخصه هاى اين كتاب، پرداختن به مسئله زيارت قبور پيامبران، امامان، اولياء دين و روشن ساختن آثار آن است.

كتاب با مقدمه اى كوتاه شروع مى شود و نگارنده از اهميّت جايگاه بى نظير اهل بيت(عليهم السلام)سخن مى گويد و اينكه با اين همه مناقب و فضائل و به رغم سفارشهاى مكرّر پيامبر درباره ضرورت شناخت آنان و لزوم رعايت حق وحقوقشان گروهى از اسلام دم مى زدند، به اهل بيت(عليهم السلام) ستم روا داشتند و حق ذى القربى را ناديده انگاشتند. سپس اشاره مى كند كه يكى از شيعيان از او خواست در راستاى ذكر ثواب زيارت قبور پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) و آل بيت او كتابى به نگارش درآورد.

اين اثر گرانسنگ، كه چند سال پيش به همت والاى علامه امينى (ره) به زيور چاپ آراسته شد، مشتمل بر 337 صفحه و 108 باب است. او بعد از نقل روايات فراوان در ثواب زيارت قبور مطهر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، امير مؤمنان و امام حسن(عليهم السلام)، به ثواب زيارت امام حسين(عليه السلام)مى پردازد. بيشترين حجم كتاب نيز مربوط به زيارت امام حسين(عليه السلام) است، آنگاه به بازگويى رواياتى كه در فضيلت ثواب زيارت ساير امامان(عليهم السلام) و حضرت فاطمه معصومه(عليها السلام) و حضرت عبدالعظيم و ساير قبور مؤمنان و صالحان وارد شده است، مى پردازد.

در پايان كتاب بابى به عنوان نوادر هست كه مؤلف در آن اخبار متفرقه و گوناگونى را در راستاى هدف اصلى كتاب جمع آورى كرده است.[17]

حسن ختام اين بخش را يك روايت از اين كتاب مورد ارج و منزلت و ثواب زيارت فاطمه معصومه(س) اختصاص مى دهيم.

ابن قولويه نقل مى كند: از يكى از استادان خود على بن بابويه قمى از على بن ابراهيم قمى از پدرش ابراهيم بن هاشم از سعد بن سعدى اشعرى قمى شنيدم كه وقتى از امام رضا(عليه السلام)درباره زيارت فاطمه دختر موسى بن جعفر پرسيدند، فرمود: من زارها فله الجنة[18] هر كه او را زيارت نمايد بهشت براى اوست.

ويژگيها

1ـ شوق ديدار حضرت مهدى(عليه السلام): يكى از رخدادهاى زندگى اين بزرگوار كه نقطه عطفى در زندگى اش بشمار مى رود و انگيزه هجرت او از قم به بغداد شد، چنين است: ابن قولويه در قم به برنامه ها و كارهاى فرهنگى خود اشتغال داشت، اما دلش براى زيارت جمال حضرت امام زمان(عج) پر مى كشيد تا اينكه شنيد فرقه دين ستيز قرامطه[19] كه در سال 317ق سنگ حجر الاسود را از مكه به سرزمين هجر برده بودند، قرار است بعد از 22 سال(سال 339) آن سنگ را به جاى خود برگردانند. ابن قولويه چون برابر باورهاى دينى اعتقاد داشت كه حجرالاسود را بايد پيامبر يا امام معصوم در جاى خود قرار دهد وگرنه سنگ در جاى خود آرام نخواهد شد، خود را به مكه رساند تا در زمان نصب، به زيارت مولاى خود برسد. او در سال 339ق، از قم حركت كرد و در مسير خود، به بغداد رسيد، ولى از قضا در آن شهر بيمار شد و از رفتن بازماند. ناچار شخصى مشهور به ابن هشامرا نائب گرفت و به مكه فرستاد. نامه اى هم نوشت و آن را مهر كرد و به ابن هشام داد. ابن قولويه در آن نامه از دو چيز پرسيده بود: 1ـ از مدت عمر خويش 2ـ اينكه آيا از اين بيمارى شفا خواهد يافت يا نه؟ وى به نائب گفت: نامه را به آن شخص بده كه حجرالاسود را در مكان خود قرار مى دهد.

نائب به مكه رسيد روزى كه طبق قرار، مى خواستند حجر را در جاى خود نصب كنند، جمعيت انبوهى جمع شده بودند. ابن هشام مى گويد:

«من مقدارى پول به يكى از خدّام دادم تا بتوانم نزديك حجر جاى گيرم و از نزديك ببينم چه كسى سنگ را نصب مى كند. هركس سنگ را بر مى داشت و در مكان خود مى نهاد سنگ تكان مى خورد و به زمين مى افتاد، تا اينكه شخصى گندمگون با سيماى درخشان و زيبا جلو آمد و حجر الاسود را برداشت و در جاى خود قرار داد. اين بار حجر كاملا مستقر و ثابت ماند و فرياد شوق و تكبير تماشاكنندگان، مسجد الحرام را به لرزه درآورد. آن شخص از همان راهى كه آمده بود، برگشت. من هم به دنبالش رفتم و تمام حواسم به او بود كه از پيش چشمم ناپديد نشود. من جمعيت را با زحمت از خويش دور مى كردم و آنان از اين حالت من شگفت زده شده بودند و تصور مى كردند ديوانه شده ام، لذا براى من راه باز مى كردند. من با تمام سرعت مى رفتم. ولى او باوقار و آرامش حركت مى كرد، با اين حال به او نمى رسيدم. به هر زحمت كه بود، خود را در جايى كه كسى ديگر نبود، به او رساندم.

آن بزرگوار فرمود:نامه اى كه با توست، بياور! نامه را به او تقديم كردم، بدون اينكه آن را باز كند، فرمود: به او ـ ابن قولويه ـ بگو: از ناحيه اين بيمارى كه دارى نگران مباش و به خود ترس راه مده و سى سال ديگر عمر خواهى كرد.

تا اين را شنيدم، سرشك اشك از ديدگان من سرازير شد، به گونه اى كه نتوانستم حركت نمايم. او اين جمله را فرمود و از جلوى چشمان من ناپديد گرديد. من به عراق برگشتم و آنچه را ديده بودم، بازگو كردم گريه بر ابن قولويه مستولى شد و دو روز بعد كاملا سالم شد و همانگونه كه حضرت خبر داده بود، سى سال عمر كرد.[20]»

سفر براى كسب حديث

ابن قولويه در سال 1339 به بغداد رفت و گويا در آن شهر كه از مراكز عمده دانش بود، چند سالى ماندگار شد، لذا به بغدادى مشهور شد. شيخ مفيد از دانش آموخته هاى حوزه اوست. در آن شهر از محضر ابن قولويه كسب فيض مى كرد و يكى از دانشمندان بغداد بود.

ابن قولويه پيش از سال 333 براى طلب حديث از قم به كوفه مسافرت كرد، چون يكى از استادان حديث او احمد بن محمد بن سعيد (حافظ بن عقده) است. وى از بزرگترين عالمان اسلامى است. علامه حلى در منزلت او مى گويد:

«او محدثى بلند مرتبه و عالى مقام، ولى زيدى جارودى است. و بر همين باور از دنيا رفت. من او را از گروه عالمان شيعه نام بردم، چون از آنان بسيار روايت مى كردو با آنان انس و الفت داشت و در سال 333 در كوفه چشم از جهان فروبست.[21]»

ابن حجر عسقلانى نيز مى گويد: ابن قولويه سفرى هم به مصر داشته و در آنجا برخى از محدثان مانند محمد بن سليم صابونى، از او روايت نقل مى كنند[22]

وى واسطه بين مكتب اهل حديث مانند شيخ كلينى، ابن بابويه و احمد بن محمد بن سعيد و مكتب اهل كلام و متكلمان مانند شيخ مفيد و هارون بن موسى تلعكبرى است. شيخ مفيد از برترين متكلمان شيعى است و انديشه هاى كلامى او همواره مورد توجه اصحاب انديشه و كلام است.[23]

گرايش فقهى و حديثى

از آنچه نگاشته شد، بويژه در بخش معرفى آثار مكتوب ابن قولويه قمى، جايگاه فكرى او پديدار مى شود. اين گرايش بر دو محور بنيادى استوار است:

1ـ فقه محورى: اين سمت و سو، از بررسى كتابهايش آشكار است. به گفته شيخ طوسى، اين فقيه شيعى تقريباً در تمام ابواب فقهى، روايات مربوط به آن باب را گرد آورده و به عنوان كتاب تأليف نموده است.

2ـ ولايت محورى: اين نكته هم از اثر گرانسنگ او «كامل الزيارات» كاملا به دست مى آيد. كتابى كه در زمينه فلسفه و حكمت زيارت پيشوايان معصوم شيعه و امامزادگان و تبيين ثواب آن نگاشته شده، به خوبى انديشه ولايت پذيرى و نشر مناقب و فضائل اهل بيت را نشان مى دهد. او با آفرينش اين اثر جاويدان، در ميان پيروان اهل بيت(عليهم السلام)، ايجاد انگيزه و شوق دوچندان كرد تا از شهر و ديار خويش كه چه بسا در دورترين نقاط جهان اسلام قرار دارد، به سمت مراقد مطهّر امامان و امامزادگان و اصحاب ائمه(عليهم السلام) سفر كنند و از فيض زيارت بهره مند شوند و به مقام شامخ آنان معرفت افزون ترى پيدا كنند.

فرزند

در اينكه جعفر بن محمد ابن قولويه فرزند يا فرزندانى داشته يانه؟ اطلاعى در دست نيست. البته چون كنيه اش ابوالقاسم است، امكان اينكه فرزندى به نام قاسم داشته و كنيه اش را از اين نام برگرفته اند، دور از واقعيت نيست.

آخرين سفر

صاحب كامل الزيارات كه عمر بابركت خود را در راستاى رساندن پيام امامان معصوم در قالب احاديث سپرى كرد، در سال 368 يا 369ق، بيمار شد. او مقدمات سفر آخرت از قبيل كفن و وصيت را فراهم مى كند. از او پرسيدند چه خبر است؟ گفت: همانگونه كه مولاى من امام عصر(عج) خبر داده است يقين دارم كه امسال (369ق) آخرين سال عمر من است. او برابر فرموده امام زمان (عج) در همين سال در بغدادديده از جهان فروبست و در پايين پاى مرقد مطهر دو پيشواى معصوم امام موسى كاظم و امام محمد تقى(عليهما السلام) به خاك سپرده شد.[24]

[1]. بنگريد به: تنقيح المقال، ج1، ص223ريحانة الادب، ج6، ص121.

قولويه: ظاهراً تركيبى از دو واژه است: «قول» مرد بسيار سخنران و «ويه» اسم صداى خاصى است. (لسان العرب، ج11، ص251) مانند سيبويه و نطفويه.

[2]. رجال نجاشى، چ داورى قم، ص89معالم العلماء ص26، طبقات اعلام الشيعه فى رابطه المأت ص76.

[3]. رجال نجاشى، ص89تنقيح المقال، ج1، ص223بهجة الآمال، ج2، ص557مجمع الرجال، چ دار الكتب العلميه قم، ج2، ص41معجم الرجال، ج4، ص106جامع الروات، ج1، ص158.

سعد بن عبدالله بنابر مشهور در سال 301ق از دنيا رفت.(رجال نجاشى، ص127).

[4]. رجال نجاشى، ص89، و نيز بنگريد به: ستارگان حرم، ج1، ص91.

[5]. رجال نجاشى، ص185الجامع فى الرجال، ص404تاريخ فقه و فقهاء، ص142.

[6]. رجال نجاشى، ص89مستدرك الوسائل، ج3، ص522قاموس الرجال، چ جامعه مدرسين قمتحفة الاحباب، چ دارالكتب الاسلاميه آخوندى، ص44منتهى المقال فى احوال الرجال، مؤسسه آل البيت(عليهم السلام)، ج2، ص267هدية الاحباب، چ كتابخانه صدوق، تهران، ص83.

[7]. مستدرك الوسائل، ج3، ص522صفحات كامل الزيارهمقدمه بحار الانوار از عبدالرحيم الربانى الشيرازى، چ دار الكتب الاسلاميه، ص87الجامع فى الرجال، ص404دائرة المعارف تشيع، ج1، ص359.

[8]. رجال طوسى، چ منشورات رضى قم، ص458فهرست طوسى، ص42لسان الميزان، ج2، ص125رجال نجاشى، ص85مقدمه بحار الانوار، ص88دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج4، ص491فوائد الرضويه، ص79.

[9]. طبقات اعلام الشيعه، ص76.

لازم به يادآورى است كه هارون بن موسى هم استاد ابن قولويه بود. كامل الزيارات، ص185و هم شاگرد او(رجال طوسى، ص458)

[10]. رجال نجاشى، ص89رجال العلامه الحلّى، ص31هداية المحدثين، محمد امين كاظمى، چ كتابخانه آيت الله مرعشى، سال 1405ه، ص184، مجالس المؤمنين، ج1، ص435.

كان ابوالقاسم من ثقات اصحابنا، و اجلائهم فى الحديث والفقه و عليه قرء شيخنا ابوعبدالله، الفقه، و منه جمل و كل ما يوصف به الناس من جميل و فقه فهو فوقه.

[11]. الفهرست، ص42.

[12]. رجال نجاشى، ص312، به نقل از استادش شيخ مفيد در ترجمه يونس بن عبدالرحمن.

[13]. مستدرك الوسائل، ج3، ص522.

[14]. الكنى و الالقاب، چ بيدار قم، ج1، ص379مراقد الرضويه، ص78الدجيزه، مؤسسه اعلمى، ص177قصص العلماء ص429، انتشارات اسلاميه تهران، ص429وحيد بهبهانى، على دوانى، ص97.

[15]. لسان الميزان، ج2، ص125.

[16]. الفهرست للطوسى، ص42رجال نجاشى، ص90معالم العلماء، ص26اعيان الشيعه، ج4، ص152معجم المؤلّفين، عمر رضاكحالّه، ج3ـ 4، ص146لؤلؤ البحرين، چ نعمان نجف، ج1، ص356رياض العلماء،چ خيام، قم، س1401ه، ج1، ص112تنقيح المقال، ج1، ص223، الذريعه، ج17، ص255بهجة الآمال، ج2، ص557.

[17]. كامل الزيارات، چ مرتضويه، النجف الاشرفتحقيق علامه امينى، س 1354ه.

[18]. همان، ص324.

[19]. قرامطه يكى از فرقههاى اسماعيليهاند، سركرده آنان ابوطاهر ترءطى 317 با لشكر خود داخل مكه و مسجدالحرام شد. جمع زيادى از زائران را كشتند و حرمت خانه خدا را هتك كرد. بعد از كشتار و غارت اهل مكه، حجرالاسود را از جاى خود كنده و با خود به سرزمين هجر ـ بحرين ـ برد، برخى نوشتهاند انگيزه آنان اين بود كه سرزمين هجر را به عنوان محل زيارت مردم قرار دهند، تا اينكه سرانجام به سبب تلاش ابوعلى علوى قرامطه قبول كردند كه حجر الاسود را به مكه برگردانند (الكامل فى التاريخ، ج6، ص335شهداء الفضيلة، ص194).

[20]. كشفالغمة فى معرفة الائمه، چ مكتبة بنى هاشم تبريز، ج2، ص502، فوائد الرضوية، ص79، نامه دانشوران ناصرى، ج2، ص362تاريخ فقه و فقها، ابوالقاسم گرجى، ص141.

[21]. رجال العلامه الحلى، ص204الكنى و الالقاب، ج1، ص346مقدمه بحار الانوار، ج1، ص88.

[22]. لسان الميزان، ج1، ص158حدث محمد بن سليم صابونى عنه و سمع منه بمصر.

[23]. دائرة المعارف تشيّع، چ1، ص359رجال نجاشى، ص308لغت نامه دهخدا، ج2، واژه ابن.

[24]. بحار الانوار، ج52، ص59الكنى و الالقاب، ج1، ص379فوائد الرضويه، ص79منتخب التواريخ، ص493هدية الاحباب، ص83كشف الغمه فى معرفة الائمه، ج2، ص502الخرائج و الجرايح، قطب راوندى، ج1، ص475، ح 18.

 

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا