Menu

منبع:سایت اندیشمندان اسلامی
کتاب:گلشن ابرار-عبدالكريم پاك نيا شهيد آية الله سيّدمحمّدباقر حكيم در 25 جمادى الاولى سال 1358 ق. در شهر مقدّس نجف اشرف، مركز مرجعيّت دينى تشيّع متولّد شد. او فرزند آية الله العظمى سيّد محسن طباطبايى حكيم، مرجع تقليد شيعيان جهان و نوه سيّد مهدى بن سيّد صالح بن سيّد احمد بن سيّد محمود حكيم بود.

خاندان عالم پرور حكيم

خاندان حكيم يكى از طوايف اصيل عراقى مى باشند كه نسبشان از طريق حسن مثنى، به امام حسن بن على بن ابى طالب (عليه السلام) مى رسد[1].

اجداد خاندان طباطبايى حكيم از قرن دوم هجرى در عراق اقامت گزيده، در طول تاريخ در مقابل رويدادها و حوادث سياسى ـ اجتماعى، وظايف شرعى و اجتماعى خود را به بهترين شكل انجام داده اند. از ميان اين خاندان، عالمان معروفى در طب، اخلاق، فقه و اصول ظهور كرده اند.

از افراد برجسته اين خاندان، آية الله سيّد محسن حكيم و تعداد زيادى از استادان و نخبگان حوزه علميه نجف مى باشند كه در ميان ميليون ها نفر از مسلمانان عراق و خارج از آن احترام و عزّت خاصى دارند. اين خاندان، همچنان كه در ميدان علم، انديشه، جهاد و مبارزه، در خط مقدم قرار دارند، مظلوميت آنان نيز اين گونه است. رژيم بعثى صدام، تنها در يك شب، حدود 70 نفر از عالمان و مجتهدان اين خاندان ـ از پيرمرد هشتاد ساله اى همچون آية الله سيّد يوسف حكيم تا نوجوانى كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود ـ را دستگير و به جرم همكارى نكردن با دولت ظالم بعثى، تحت شديدترين شكنجه هاى قرون وسطايى قرار داد. و بيست نفر از آنان را به شهادت رساند.

در حقيقت، خاندان حكيم، نماد مظلوميت عالمان مجاهد و شيعيان بوده اند.

سير تحصيلى وتدريس

دوران رشد و نوجوانانى سيّد محمّد باقر، با حوادث تلخ و گزنده جنگ دوم جهانى همراه بودولى او با آن شرايط دشوار، شبانه روز به تحصيل علم و كسب فضايل و معارف مشعول بود.

تحصيل را از مكتب خانه هاى نجف آغاز و در مدرسه ابتدايى منتدى النّشر ادامه داد و از آن جا وارد حوزه علميه شد. در دوازده سالگى كتاب هاى قطرالندى، شرح ابن عقيل، مغنى اللبيب، حاشيه ملاّ عبدالله، منطق مظفّر، مطول، منهاج الصّالحين و اللمعة الدمشقيه را در مدت كوتاهى فراگرفت و به درس هاى عالى حوزه گام نهاد. متون درسى اين دوره، يعنى رسائل، مكاسب و كفاية الاصول را نيز تحصيل نمود و بعد از گذر از دروس عالى، در درس هاى خارج فقه و اصول شركت كرد و در جلسات درسى ممتازترين استادان حوزه نجف، يعنى آية الله خويى و علاّمه شهيد سيّد محمّدباقر صدر، همچون ستاره اى درخشيد. نبوغ علمى، قدرت انديشه و استعداد فوق العاده آن روحانى پاك مرام، تجليل و قدردانى مدرّسان و استادان حوزه را برانگيخت و او در سال 1384 ق. موفق به دريافت مدرك اجتهاد در فقه، اصول و علوم قرآنى گرديد. وى آموخته هاى علمى و تحقيقى خود را با قدرت استدلال قوى و منطق عميق در جلسه تدريس درس هاى سطح عالى، در مسجد هندى نجف اشرف به زيباترين شكل عرضه نمود و فرهيختگان و نخبگان عمق نگر حوزوى را گرد آورد. شهيد حكيم تنها به علوم رايج حوزوى اكتفا نكرد، بلكه كرسى درس خود را از حوزه نجف به دانشگاه اصول دين بغداد توسعه داد، او خود اين دانشگاه را با همكارى شهيد صدر، علاّمه سيّد مرتضى عسكرى و سيد مهدى حكيم بنيان نهاده بود.

علوم قرآنى، معارف اهل بيت(عليهم السلام)، فلسفه، تحليل سياسى و تاريخى رخدادها و پى گيرى تحولات روز، از جمله موضوعات جلسات علمى اش در اين دانشگاه بودند. شهيد حكيم در مدت 25 سال تدريس در حوزه نجف و دانشگاه بغداد، فضاى جديدى را در حوزه و دانشگاه گشود و عالمان و دانشمندان برجسته اى را به عالم علم و دين تقديم كرد.

سيد محمّد باقر حكيم، افزون بر تربيت شاگردان و تأليف آثار سودمند دينى، اجتماعى و سياسى، احساس كرد كه در زمان معاصر، نياز به مبلغان آگاه و بيدارگرى است كه بر علوم جديد تسلّط داشته باشند و به همين جهت، در سال 1384 ق. مدرسه علوم اسلامى را در شهر نجف تأسيس كرد.

استادان و مربيان

انديشمند متفكّر، شهيد سيّد محمّد باقر حكيم، براى كسب دانش و تقويت بنيان علمى اش در محضر استادان ممتازى حضور يافت و از يافته ها واندوخته هاى گرانبهاى آنان كمال بهره را برد. از ميان استادان و مربيان او، مى توان به عالمان برجسته ذيل اشاره نمود:

1. آية الله سيّد ابوالقاسم خويى

او در درس فقه اين مرجع عظيم الشّان حضور مى يافت و آية الله خويى از وى كمال تجليل را به عمل مى آورد و در مورد مسائل عراق و مشكلات نجف اشرف با وى مشورت مى كرد.

2. آية الله سيّد محسن حكيم

او پدر شهيد حكيم مى باشد كه علاوه بر تربيت، در تعليم وى نيز نقش به سزائى داشته است. او نيز متقابلاً به عنوان نماينده، معاون ومشاور تواناى علمى، سياسى و فرهنگى پدرش عمل مى كردزيرا مورد اعتماد پدر و مرادش بود و در وكالت مطلقه اى كه براى ايشان نوشته، با تعبيرات زيبايى او را به عنوان نماينده خود برگزيده بود. حضرت امام خمينى(ره) نيز در حاشيه اين وكالت عظيم شهيد حكيم نوشت كه تمامى آن چه در وكالت مرحوم آية الله سيّد محسن حكيم آمده است، تائيد مى گردد[2].

3. علاّمه شهيد سيّد محمّد باقر صدراين استاد بى بديل حوزه نجف، در رشد و شكوفايى شخصيت شهيد حكيم سعى وافر داشته، با بذل عنايات خاص خود، او را محرم اسرار و گنجينه تمام طرح ها و افكار و انديشه هاى انقلابى خود قرار داد. شهيد صدر از شهيد حكيم به عنوان «عضدى المفدى» (بازوى فداكار) نام مى برد. شهيد حكيم اكثر دروس حوزوى را نزد آية الله صدر فرا گرفته است. او بر اين باور بود كه آقاى صدر، رهبر شايسته و بنيانگذار انقلاب اسلامى عراق و الگوى مسلمانان مى باشد و به انديشه هاى صائب و نوآورى هاى شهيد صدر اعتقاد راسخ داشت. اين استاد فرزانه، هنگام دستگيرى، شهيد حكيم را به عنوان قائم مقام و جانشين خود برگزيد.

آية الله سيّد محمّد باقر موسوى مهرى رئيس تجمّع علماى شيعه كويت، در مورد ارتباط آقاى شهيد حكيم با شهيد صدر مى گويد:

«ارتباط و علاقه شهيد حكيم به استاد بزرگوارش، شهيد صدر، آن قدر زياد بود كه از حدود استادى و شاگردى تجاوز كرده بود و آن دو يك روح در دو جسم بودند. نوشته ها و گفته هاى شهيد حكيم شاهد اين گفتار است[3].»

4. آية الله شيخ مرتضى آل ياسين

او داماد علاّمه سيّد محمّد باقر صدر و از استادان شهيد حكيم به شمار مى رود. شهيد محمّدباقر حكيم در سال 1384 ق. از اين استاد، مدرك اجتهاد در فقه، اصول و علوم قرآنى دريافت كرده است.

5. سيّد يوسف حكيم وى برادر بزرگ شهيد حكيم و يكى از استادان وى محسوب مى شود. اين استاد فرهيخته حوزه نجف توسط رژيم صدام مدّتى زندانى گرديد. امام خمينى در اين مورد فرمود:

«در عراق تعدادى از علماى را گرفته اند كه من بعضى از آنها را مى شناسم، مثل آقاى حاج سيّد يوسف حكيم[4]».

در جاى ديگرى فرمود:

وقتى انسان مى بيند كه شهيد آقاى صدر، آن عالم فاضل را و همچنين همشيره ايشان را با چه وضعى شهيد كردند و بعد هم با بيت مرحوم آقاى حكيم كه آن قدر خدمت كرده اند كه وقتى انسان ايشان را مى ديد، به ياد قيامت مى افتاد، آن گونه رفتار نمودند، شديداً متأثر مى شود[5]».

آثار و تأليفات

آية الله شهيد سيّد محمّد باقر حكيم، با اين كه در عالم سياست از چهره هاى درخشان جهان تشيّع به شمار مى رفت، اما فعاليّت هاى فرهنگى و علمى اش تا حدودى ناشناخته مانده است و مبارزات فرهنگى آن بزرگوار در عرصه علم و فرهنگ، اگر مهم تر از مبارزات سياسى اش نباشد، مطمئناً كمتر نبوده است كه با نگاهى به فهرست تأليفات آن يگانه علم و سياست، مى توان به حقيقت پى برد. آثار او در زمينه هاى علوم قرآنى، سيره اهل بيت(عليهم السلام)، حقوق، شرح حال بزرگان دينى، حكومت اسلامى و انديشه هاى سياسى، فرهنگى و اجتماعى، نشانگر شخصيت برجسته علمى و عملى اوست. آثار پژوهشى و تحقيقى وى عبارتند از:

الف) قرآن

1. القصص القرآنى كه در موضوع شيوه داستان گويى قرآن و كتاب بندگى است. اين كتاب متن درسى دانشگاه جهانى علوم اسلامى ايران به شمار مى رود. و با نام داستان هاى قرآنى، به فارسى ترجمه شده است. در اين كتاب، داستان هاى قرآن بر اساس آيات و روايات و به دور از اسرائيليّات مورد بررسى قرار گرفته است.

2. الظاهرة الطاغوتية فى القرآن.

3. تفسير سوره حمد، با مقدمه اى در روش تفسير كه اين كتاب نيز به فارسى ترجمه شده است.

4. تفسير سوره هاى صف، جمعه، منافقون، حشر و تغابن.

5. الهدف من نزول القرآن.

6. مستشرقان و شبهات آنان درباره قرآن.

7. علوم القرآن در دو جلد كه مجموعه درس هاى وى در دانشگاه اصول دين بغداد است و اخيراً بازنويسى و به فارسى نيز منتشر شده و به عنوان كتاب درسى در حوزه و دانشگاه تدريس شده است.

8. روش تزكيه در قرآن.

ب) سيره اهل بيت(عليهم السلام)

9. اهل البيت(عليهم السلام) و دورهم فى الدّفاع الاسلام كه نقش اهل بيت(عليهم السلام) را در دفاع از اسلام بيان كرده است.

10. دور اهل بيت(عليهم السلام) فى بناء الجماعة الصالحه كه پيرامون نقش اهل بيت(عليهم السلام) در ساختار جامعه صالح است و در دو جلد تأليف يافته است.

اين دو اثر، از ارزشمندترين تأليفات او در زمينه سيره اجتماعى - سياسى اهل بيت(عليهم السلام)در رهبرى امّت مى باشد.

11. ثورة الامام الحسين(عليه السلام)در اين كتاب، انديشه ها، موضع گيرى ها، جايگاه اجتماعى و مذهبى و دست آوردهاى انقلاب حسينى(عليه السلام)مورد تحليل و بررسى قرار گرفته است.

12. زندگانى امام كاظم و امام جواد (عليهما السلام).

ج) فرهنگ اجتماعى و اقتصادى

13. الحكم الاسلامى بين النظرية و التطبيقاين كتاب، مجموعه مقالاتى است كه طى 6 سال در موضوع حكومت اسلامى از تئورى تا عمل تنظيم گرديده و در آن انقلاب ايران به عنوان يكى از مصاديق بارز تأثير انديشه هاى اسلامى درتوفيق مردم در تغييرات اجتماعى و يكى از نمونه هاى حكومت اسلامى مطرح گرديده است.

14. حوار فى المرجعية الدّينيةاين كتاب ديدگاه هاى آن شهيد پيرامون حكومت اسلامى و نقش مرجعيّت در اداره جامعه است.

15. دور الفرد فى النظرية الاقتصادية الاسلامية.

16. مجموعه كتابهاى «المنهاج الثقافى السياسى الاسلامى» كه در شش عنوان منتشر شده و عبارتند از:

العقيده، الاخلاق، النظام، التاريخ، المواقف و الرؤى و العلاقات.

17. المرجعيّة الاجتماعيةشهيد حكيم تجربيّات خود را در فعاليّت هاى سياسى ـ اجتماعى و نقش نظام تشكيلاتى و رهبرى اجتماعى را در اين اثر شرح داده است.

18. حقوق الانسان من وجهة نظر اسلامية كه حقوق بشر را از ديدگاه اسلام بيان مى كند.

19. الوحدة الاسلامية من منظور الثقلين كه چند بار در ايران و مصر چاپ شده و ترجمه فارسى آن نيز منتشر گرديده است.

20. النظرية الاسلامية فى العلاقات الاجتماعيه كه روابط اجتماعى را از منظر اسلام بررسى مى كند.

21. الاخوة الاسلامية من منظر الثقلين.

22. النظرية الاسلامية فى التحرك الاسلامى.

23. العلاقة بين القيادة الاسلامية و الامة من خلال روية نهج البلاغه كه در آن رابطه رهبرى اسلامى با امّت، تشريح شده است.

د) شرح حال

24. دعبل الخزاعى شاعر اهل البيت(عليهم السلام).

25. لمعة عن مرجعيّة الامام الحكيم.

26. السيرة العلميه للشهيد الصدر.

27. الشهيد الصدر المواقف و التوجهات.

اين دو اثر، درباره مواضع و چشم اندازهاى سياسى، فكرى و علمى آية الله شهيد محمّدباقر صدر مى باشند.

هـ) تاريخ

28. النّجف الاشرفاين كتاب در موضوع تاريخ حوزه علميه نجف، جايگاه آن و وضعيّت فعلى حوزه نجف تأليف شده است.

و) فقه

29. تقريرات دروس مقدماتى سطح و خارج فقه. ز) سياست و جنبش اسلامى

30. چهره ديگر رژيم عراق.

31. نظريه سياسى شهيد صدر.

32. جهاد مسلّحانه در اسلام.

33. جنگ تمدّن ها و قضيه فلسطين.

34. عراق، تحولات كنونى و آينده.

35. قضيه كردستان.

36. افكار و آراء جماعة العلماء[6].

آن مجتهد فرزانه، علاوه بر تاليفاتى كه منتشر شده اند، مجموعه اى بسيار حجيم از سخنرانى ها و مقالاتى كه در كنفرانس هاى انديشه اسلامى، اقتصاد اسلامى، همايش هاى حج، وحدت اسلامى و مجمع جهانى اهل بيت(عليهم السلام) ارائه كرده، از خود به يادگار گذاشته كه در سطح برترين و عالمانه ترين مقالات ارائه شده بوده و داراى نوآورى ها و مطالب سودمند بسيارى است.

بسيارى از اين آثار هنوز به عرصه نشر راه نيافته است.

ح) جزوه ها

1. مصيبت حسينى و تقويت روحيه مقاومت.

2. آثار مرجعيّت امام حكيم.

3. مرجعيّت، وحدت، جهاد.

4. سيّد نقوى و مدرسه اهل بيت(عليهم السلام).

5. شهيد سيّد مهدى حكيم و جنبش حزب الله.

6. شهيد سيد مهدى حكيم، جهاد، هجرت، شهادت.

6. عمل جهادى و پوشش سياسى.

7. استراتژى آينده.

8. طرح سياسى ـ نظامى.

9. انتفاضه 15 شعبان ملّت عراق، تنديس ولايت اسلام.

10. گفت و گوها.

11. روش فرهنگى ـ سياسى.

تربيت يافتگان مكتب شهيدحكيم

شهيد محراب نجف، در طول عمر 66 ساله خويش، انسان هاى وارسته زيادى را تربيت كرد و به جامعه اسلامى تحويل داد. بسيارى از طلاّب، دانشجويان و جويندگان معارف عالى اسلامى از محضر وى بهره ها برده و جرعه هاى حيات بخش علمى نوشيدند. او در دانشگاه اصول دين بغداد، مسجد هندى نجف، در جلسات عزادارى مواكب الطلبة الجامعات و در ديگر عرصه هاى علمى و فرهنگى، در عراق و ديگر شهرهاى اسلامى، همواره شيفتگان مكتب اهل بيت(عليهم السلام) را سيراب مى كرد. تعدادى از معروفترين شاگردان وى عبارتنداز:

1. سيّد مرتضى كشميرى.

2. سيّد عبدالصاحب حكيم، برادر كوچكتر او.

3. شهيد سيّد عباس موسوى، دبير كل سابق حزب الله لبنان.

4. سيّد محمّد باقر موسوى مهرى.

5. شيخ اسدالله حوشى.

6. شيخ عدنان زلغوط.

7. سيّد صدرالدّين قبانچى، فرزند علاّمه سيّد حسن قبانچى، صاحب مسند الامام على(عليه السلام).

8. سيّد حسن نورى.

9. شيخ حسن شحاده.

10. شيخ هادى ثامر.

فعاليّت هاى اجتماعى و فرهنگى

شهيد حكيم در عرصه اجتماع و فرهنگ نيز نقش گستردهاى را ايفا نمود. برخى اقدامات وى در اين زمينه عبارتند از:

1. تأسيس كتابخانه هايى به نام «مكتبة الامام الحكيم العامه» در شهرهاى مختلف عراق، براى جذب جوانان مبارز و انقلابى و طرح اسلام ناب محمّدى(صلى الله عليه وآله).

2. تاسيس «مواكب الطلبة الجامعات» كه با تشكيل هيئت هاى عزادارى، دانشجويان دانشگاه ها را هدايت و راهنمايى كرده و از انحرافات احتمالى باز مى داشت.

3. شركت در كنفرانس بين المللى، به نمايندگى از سوى آية الله حكيم مانند كنفرانس مكه مكرمه و كنفرانس اسلامى عمّان در اردندر سال 1387 ق.

4. تلاش براى نشر افكار اسلامى از طريق چاپ كتاب هاى مفيد بزرگان دين به عنوان نمونه، او در اوج حكومت كمونيست ها در عراق، تمام مشكلات را به جان خريد و كتاب فلسفتناى شهيد صدر را چاپ و منتشر كرد.

5. به عهده گرفتن رياست شوراى عالى مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى.

6. تاسيس دارالحكمه، شامل حوزه علميه و مركز چاپ ونشر.

7. رياست مجمع تربيت نيروهاى انسانى، فرهنگى، سياسى و اسلامى (مجمع الكوادر الاسلاميه).

8. قائم مقام رياست شوراى عالى مجمع جهانى اهل بيت(عليهم السلام).

9. رياست مركز مطالعات تاريخ جديد عراق.

10. برگزارى گسترده همايش ها و جشن هاى ائمه(عليهم السلام) با رويكرد ملّى، سياسى و اعتقادى، در نجف و شهرهاى مختلف عراق.

بزرگداشت عالمان و شخصيت هاى برجسته جهان اسلام، مسئوليت رهبرى حجّاج در زمان حيات پدر، رسيدگى به وضع طلاّب، تأسيس دفاتر عمومى اسلامى، تاسيس مدرسه علوم اسلامى در نجف، سفرهاى پر بار كويت، سوريه و انگلستان، حمايت از شيعيان لبنان و مردم مسلمان فلسطين، از ديگر فعاليّت هاى اجتماعى و فرهنگى آن شهيد بزرگوار بوده است.

در عرصه سياست

شهيد حكيم از پدر گرامى اش آموخته بود كه اگر معناى سياست اين است كه امور مردم بر اساس اصول صحيح اصلاح شود و رفاه و آسايش بندگان خدا به دست آيد ـ همچنان كه ظاهر معناى صحيح سياست همين است ـ اسلام، تمامش سياست است و عالمان غير از اين كارى ندارند[7]. شهيد حكيم سياست را در رديف ديانت دانسته، از آن جانبدارى مى كرد.

او در ابتداى كار سياسى خود، يك سازمان سياسى اسلامى منظّم تشكيل داد كه در آن گروه هاى مختلفى از دانش آموختگان دانشگاه ها، كارمندان، طلاّب و معلّمان از سويى با معارف اصيل اهل بيت(عليهم السلام) آشنا مى شدند و از سوى ديگر براى مقابله با انديشه ها و سازمان هاى غير اسلامى آماده مى گرديدند و افزون بر آن، رويدادهاى منطقه بر اساس تحليل صحيح در جلسات آن انجام مى گرفت.

وى در تأسيس حزب «الدعوة الاسلاميه» در كنار شهيد صدر، محمّدمهدى حكيم و سيّدمرتضى عسكرى فعاليّت مى كرد و به فعاليّت هاى سياسى ـ مردمى در آن حزب مى پرداخت.

او در همين راستا از جنبش ها و گروه هاى اسلامى ديگر چه در زمان حيات پدر گرامى اش و چه بعد از آن حمايت و پشتيبانى مى كرد.

اخلاص در عمل، بى پروايى، شجاعت، جرأت و تدبير، از ويژگيهاى شهيد سيّد محمّد باقر حكيم بود. شاخص ترين عمل سياسى و تشكيلاتى شهيد حكيم، تشكيل مجلس اعلاى شيعيان عراق بوده است.

اين مجلس، بعد از تحوّلات اخير آن كشور، يكى از سازمان هاى مؤثر، جدّى و فعّال در صحنه سياسى عراق محسوب مى شود.

همراه با انقلاب، همگام با امام

شهيد حكيم به انقلاب اسلامى ايران و رهبرى آن علاقه شديدى داشت. او مى گفت: بر امّت اسلامى واجب است كه از امام خمينى(رحمه الله)پيروى كنندزيرا در اين امر، مصلحت مهم اسلامى وجود دارد. شهيد حكيم در مورد انقلاب اسلامى ايران مى نويسد:

«انقلاب اسلامى و مردمى ايران در نوع خود بى نظير است. انقلابى است كه تمام گروه هاى ايرانى اعم از جوانان، طبقات مختلف اجتماعى انديشمندان و رهبران دينى در آن شركت داشتند. دو عامل اساسى در پيروزى انقلاب ايران دخيل بوده است1. ماهيت دينى آن. 2.رهبرى دينى و مردمى[8].

حضرت امام خمينى(رحمه الله) نيز براى وى احترام زيادى قائل بود و بارها وى را به ملاقات خصوصى پذيرفت. امام در يكى از ملاقات هايشان به او فرمود:

«من شما را به دو جهت دوست دارم اوّل آن كه فرزند آية الله سيّد محسن حكيم هستيددوم آن كه مردى مجاهد فى سبيل الله مى باشيد[9].

امام در نامه هاى خود از او با عبارات فرزند شجاع، برومند، نور چشم و مورد اعتماد ياد مى كند و در نامه اى كه به آية الله خامنه اى به عنوان رياست جمهورى نوشت، از آقاى حكيم اين گونه تجليل كرد:

«جناب حجة الاسلام آقاى محمّدباقر حكيم از ميهمانان عزيز اين جانب و جمهورى اسلامى ايران است[10].»

ارتباط مستقيم و علاقه شديد به فكر و خط و مسلك امام خمينى، از ويژگى هاى بارز شهيد حكيم بود. شهيد حكيم همواره اين كلام استادش سيّدمحمّد باقر صدر را در نظر داشت كه گفته بود:

ذوبوا فى الامام الخمينى كما هو ذاب فى الاسلام در امام خمينى ذوب شويدهمچنان كه او در اسلام ذوب شده است[11].

ويژگى هاى اخلاقى

الف) ساده زيستى

او از كودكى به تقوا، صبر و پايدارى در راه حق عشق مى ورزيد. مانند فقيران زندگى مى كرد و با خوراكى بسيار ساده روزگار مى گذارنيد. او بر اين باور بود كه اگر چيزى از لوازم زندگى تهيه مى شود، بايد ارزش مادّى و معنوى آن سنجيده شود و به همسرش مى گفت: فكر كن چيزى كه قصد دارى بخرى، آيا ارزش دارد كه در روز قيامت و روز حساب از آن باز خواست شود يا نه؟ اگر آن قدر ارزش ندارد، ضرورتى نيست كه خودمان را به سختى بيندازيم. ما روحانى هستيم بايد ساده تر از بقيه مردم زندگى كنيم و اين هم براى دنيايمان خوب است و هم براى آخرتمان.

او در حالى زندگى ساده اى براى خود برگزيده بود كه در بيت نام آورترين مرجع جهان تشيّع زندگى مى كرد و مى توانست بهترين زندگى تجمّلاتى و تشريفاتى را براى خودش تدارك، ببيندامّا سطح زندگى خود را همانند جدّش اميرالمؤمنين(عليه السلام) در حد فقرا و مستضعفان قرار داده بود.

ب) عبادت و تهجّد

او به نافله هاى شب بسيار اهميت مى داد و اگر در جلسه اى فرصت نمى يافت نافله نمازى را بخواند، قضاى آن را پس از اتمام جلسه يا روز بعد به جا مى آورد. هر روز يك جزء قرآن مى خواند. هرگز نماز شبش را ترك نمى كرد و هنگامى كه دكتر به او گفته بود: روزى 40 دقيقه قدم بزن چون فعاليّت حركتى شما كم است، وى در منزل، روزانه وقت معيّنى را براى قدم زدن انتخاب كرده بود و در حين قدم زدن، نافله مى خواند. هميشه مى گفت: انسان بايد با خدا ارتباط برقرار كند و دعا خواندن، صرفاً به لفظ و تحرّك لبها كافى نيست. خيلى وقت ها در نماز حال خوشى پيدا مى كرد و ارتباط عاشقانه اى با خالق پيدا مى كرد. آن شهيد وارسته علاقه داشت كه نمازهاى مستحبى را در تاريكى بخواند و هنگام خواندن دعا اشك مى ريخت و راز و نياز مى كرد.

هر كس با خدا بود، عزيز دل او بود. ميزان علاقه اش به افراد، بر اساس تديّن و ايمان آنان بودو روابطش نيز بر اساس دين و ايمان بود و نه بر اساس مصلحت و آشنايى ظاهرى[12].

ج) تلاش و كوشش

اهتمام به كار و فعاليّت شبانه روزى، همواره در زندگى شهيد حكيم حاكم بود. او در اواخر عمرش، اصلاً استراحت نداشت و تمام نامه هايى كه برايش مى رسيد، شخصاً مطالعه كرده، پاسخ مى گفت.

بسيار اهل مطالعه و نگارش بود و هيچ فرصت خالى نداشت. او يا عبادت مى كرد و يا كار و مطالعه و نگارش. كتاب هاى به جاى مانده از وى، نشانگر فعاليّت هاى خستگى ناپذير اوست[13].

د) اخلاص و خدا محورى

شهيد حكيم از لحاظ تديّن، ارتباط با خدا، اخلاق، خدمت به مردم، گشاده رويى و سعه صدر در اوج بود. او مى گفت:

براى خدا كار كنيداگر براى انسان ها كار كنيد، بدانيد كه انسان از نسيان آفريده شده، فراموش خواهد كردپس براى خدا كار كنيد و هر قدمى بر مى داريد، براى خدا باشد تا مغبون نشويد.

او مى گفت: انسان بايد همواره با خدا تجارت كند و با خدا معامله كند و با اين عقيده بود كه تمام هستى و زندگى اش را با خدا معامله كرد و سرانجام به فيض شهادت نائل شد[14].

از ديگر ويژگى هاى اخلاقى اين عارف به خدا پيوسته، معاشرت صحيح با خانواده، تربيت فرزندان شايسته، برگزارى مراسم عزادارى براى سيّدالشّهداء(عليه السلام) در زيباترين شكل و با شور و حال وصف ناپذير، دلجويى از مؤمنان، ديدار با محرومان و جوانان، قدرت احتجاج و استدلال شگفت انگيز، احترام به مرجعيّت، متانت، سخاوت، غيرت دينى، تدبير و دورانديشى بوده است.

از ديدگاه بزرگان

اين رهبر دورانديش شيعيان عراق، چنان در سطح جهان درخشيده بود كه آرا و افكار بسيارى از انديشوران جهان اسلام را به خود متوجه كرده بود و آنان با كمال اخلاص و ادب به او ارادت مى ورزيدند. نمونه هايى از اين ابراز ارادات ها را با هم مى خوانيم:

1. آية الله سيّد مرتضى كشميرى:

«شهيد آية الله حكيم اخلاص بسيار زيادى داشت. در تمام امور با اخلاص كامل فعاليّت مى كردفردى بسيار متدين، اجتماعى و اخلاقى بودبه علما و مراجع و اهل قلم احترام خاصى داشت. برخى شخصيت ها علم، معرفت و سياست دارندولى در جنبه اجتماعى ضعيفندولى آية الله حكيم در تمامى ابعاد قوى بودبه تمامى افراد چه عالم، چه روستايى، عشاير و... احترام ويژه اى قائل بود[15].»

2. آية الله سيّد محمّد تقى مدرّسى:

«شهيد حكيم، يكى از مؤثّرترين و بارزترين شخصيت هايى است كه از همان جوانى در پى ايجاد تحوّل و پويايى در حوزه نجف بود. از مهمترين انديشه هاى سياسى آن شهيد، محوريّت حوزه و مرجعيّت، در تمام تصميم گيرى هاى سياسى است و اين انديشه، يكى از اساسى ترين تفكّرات جريان هاى اصيل شيعه به شمار مى رود».

3. سيّدحسن نصرالله، دبير كل حزب الله لبنان:

«شهيد سيّدمحمّد باقر حكيم هميشه در طول سال هاى زندگى اش از مقاومت لبنان حمايت مى كرد و يكى از بزرگترين حاميان ملّت فلسطين نيز بود. او در خطى قدم مى زد كه بر ضرورت نابودى اسرائيل از صحنه گيتى تأكيد دارد و آن را شرّ مطلق مى داند. شهيد آية الله حكيم، سدّ محكمى در برابر اشغالگرى در عراق بودهر چند كه برخى موقعيّت وى را درك نكردند»[16].

4. آية الله محمّد على تسخيرىدبير كل مجمع جهانى تقريب مذاهب اسلامى:

«آقاى حكيم يكى از طلايه داران مسئله وحدت و تقريب مذاهب اسلامى است. سخنرانى هاى زيادى در ايران، سوريه، لبنان، كويت و در اروپا، در رابطه تقريب مذاهب اسلامى داشته است.

او در اين زمينه، كتاب «الوحدة الاسلامية» و چند كتاب ديگر را نوشت كه آثارى مفيد و پر مغز است».

حكيم از منظر بيگانگان

روزنامه آمريكايى واشنگتن پست يك روز بعد از شهادت اين شخصيت وارسته جهان اسلام چنين گزارش داد:

«قتل آية الله محمّد باقر حكيم، روحانى باهوش و فراست سياسى و شجره مذهبى، ممكن است تلاش هاى آمريكا را براى جلب نظر اكثريّت شيعيان عراق با جدّى ترين چالش ها مواجه سازد. حكيم 64 ساله، فرزند يكى از معروفترين خانواده هاى روحانى عراق و رئيس مجلس اعلاى انقلاب اسلامى عراق بود كه در دوران تبعيد در ايران، در سال 1982 م. آن را بنيان گذاشت»[17].

شهادت طلبى

آن مجتهد مجاهد، در راه اعتلاى سخن حق و كلمة الله از هيچ گونه تلاش و كوششى فرو گذارى نمى كرد.

او حتى جان خود را در طبق اخلاص نهاد و هر لحظه آمادگى شهادت در راه خدا را داشت. وى در اين زمينه، دنباله رو رسول خدا(صلى الله عليه وآله) بودزيرا رهبر جهان اسلام، حضرت محمّد بن عبدالله(صلى الله عليه وآله) همواره آرزوى شهادت در راه خدا را داشت و مى فرمود:

«وَ الذَّى نَفسى بيده لوددت انى اقتل فى سبيل الله، ثم احيا، ثمّ اقتل، ثم احياء، ثم اقتل، ثم احيا، ثم اقتل[18]قسم به آن كه جانم در دست اوست، دوست دارم كه در راه خدا نه يك بار و دوبار كه چندين بار كشته و زنده شوم و بار ديگر، به شهادت برسم».

شهيد حكيم كه تمام وجودش را عشق پيامبر(صلى الله عليه وآله) و آموزه هاى متعالى آن گرامى فرا گرفته بود، فرهنگ شهادت طلبى را نيز به عنوان يكى از دو پيروزى (احدى الحسنين) قلمداد مى كرد.

هنگامى كه صدام ديكتاتور ستمگر عراق، برادران مجاهد وى ـ سيّد علاء، سيّد محمّد حسين و سيّد عبدالصاحب حكيم ـ را به شهادت رساند، به آية الله سيّد محمّد باقر حكيم پيام داد كه يا دست از كارهاى مبارزاتى بردارد يا آن كه تمامى خاندان حكيم ـ و نيز خود وى ـ كشته خواهند شد. شهيد حكيم در پاسخ وى با كمال شهامت، آمادگى خود را براى شهادت در راه خدا اعلام كرد و در سخنرانى خود قبل از نماز جمعه تهران گفت:

«من به راه جهاد و مبارزه با رژيم بعث عراق ادامه خواهم داد و هرگز دست از جهاد براى آزادى مردم در بند عراق، بر نخواهم داشت[19].»

آن عارف شيداى حق، هشت بار در آستانه شهادت قرار گرفت و سرانجام در نهمين سوء قصد به همراه 140 نماز گزار حرم علوى، به آرزوى ديرينه اش نايل آمد[20].

شهيد حكيم كه با شمّ قوى و معنوى خود، نزديك بودن لحظات عطرآگين شهادت را حس مى كرد، در آخرين خطبه نماز جمعه اش در حرم حيدرى كه ساعتى قبل از شهادت خود ايراد نمود، چنين گفت:

يا اميرالمومنين! آيا اگر ما آمديم به عالم ديگر، از ما استقبال مى كنى همچنان كه مردم عراق از ما استقبال كردند؟ آيا شما هم ما را مى پذيرى؟

وى در پايان سخنان خود، به ذكر مصيبت پرداخته، با گريه و حزن و اندوه در مصائب ابى عبدالله الحسين(عليه السلام) به آستانه شهادت نزديك شد.

همسر فداكار اين شهيد والامقام ـ خانم مامقانى ـ مى گويد:

او در روز اوّل رجب، روز جمعه، در محراب عبادت، در حرم اميرالمومنين(عليه السلام) به آرزويش كه خواسته تمام اوليا بود، رسيدزيرا او همواره در مكّه از خدا چنين درخواست كرده بود: خدايا! مى خواهم در راه تو (همانند مولايم امام حسين(عليه السلام)) شهيد شوم و بدنم پاره پاره شود[21].

آرى شهادت او در اوّل رجب سال 1424، روز ولادت امام محمّدباقر(عليه السلام) برابر با 8 شهريور 1382 در محراب عبادت و در حرم مولى الموحدين، على(عليه السلام) واقع شد كه نكات فراوانى در اين اتّفاق نهفته است.

انسان وارسته اى از سادات حسنى در اواخر جمادى و اوائل رجب[22] در ميان كوفه و نجف، به همراه عدّه اى به شهادت مى رسد و بدنش تكه تكه مى گردد و اثرى از آن باقى نمى ماند. اين روايت در مورد شهادت شهيد حكيم صدق مى كند و اكثر افرادى كه من با آنها صحبت كرده ام، اين روايت را به شهادت ايشان منطبق دانسته اند[23].

پيام رهبر انقلاب

آية الله خامنه اى، رهبر انقلاب اسلامى ايران، علاوه بر صدور پيامى پر محتوا و روشنگرانه، به منظور تكريم مقام شهيد حكيم، آن عالم عارف، سه روز عزاى عمومى اعلام كرد.

در بخشى از پيام وى كه در تاريخ 7 / 6 / 82 صادر شد، آمده است:

«اين شهيد عزيز، عالم مجاهدى بود كه سال هاى متمادى براى احقاق حق ملّت عراق با رژيم خبيث صدام مبارزه كرد و پس از سقوط آن مجسّمه شرّ و فساد، در مقابله با اشغالگران آمريكايى و انگليسى همچون سدّ محكمى ايستاده و مبارزه اى دشوار با نقشه هاى شوم آنان آغاز كرد و خود را براى شهادت در راه اين جهاد بزرگ و پيوستن به خيل شهيدان خاندان معظم آل حكيم و ديگر شهيدان علم و فضيلت در عراق آماده كرده بود. شهيد آية الله حكيم، مظهر خواست هاى به حق ملتى بود كه دين و استقلال و آينده كشور خود را در معرض تهديد و خانه خود را زير چكمه اشغالگران مى بيند و مى خواهد از هويّت دينى و ملّى خود در برابر متجاوزان دفاع كند.

شهادت اين سيّد بزرگوار، مصيبت جانكاهى براى ملّت عراق و سند ديگرى بر جرم اشغالگران است كه ناامنى و حرج و مرج را با حضور نامشروع خود بر عراق تحميل كرده اندامّا دشمنان عراق مستقل و مسلمان بدانند كه با اين شهادت مظلومانه، عزم و مقاومت ملّت عراق در برابر نقشه ها و هدف هاى استكبار و صهيونيزم و ايمان و وفادارى آنان به خط اسلام و رهبرى دينى ضعيف نمى گردد و بر عكس خواسته آنان پايدارتر خواهد گشت. انشاالله[24].»

[1]. نسب شهيد سيّد محمّد باقر حكيم با سى واسطه به امام حسن مجتبى(عليه السلام) مىرسد. اين نسب نامه به ترتيب زير است:

سيد محمّد باقر حكيم بن محسن بن سيّد صالح بن سيّد احمد بن سيّد محسن بن سيّد ابراهيم طبيب بن امير سيّد على حكيم طباطبايى نجفى بن امير سيّد مرا بن امير سيّد اسدالله بن سيّد جلال الدّين امير بن امير سيّد حسن بن امير مجدالدّين بن امير قوام الدّين بن امير اسماعيل ابن ابى الكارم، مير عباد بن ابى المجد على بن امير عباد بن امير على بن سيّد حمزه بن امير اسحاق بن امير طاهر بن امير على بن امير مجد بن امير احمد بن مجد ابن امير احمد رئيس بن ابراهيم طباطبا (ملقّب به زين العابدين) بن اسماعيل ديباج بن ابراهيم غمر بن حسن مثنى بن امام حسن بن امام امير المومنين، على بن ابى طالب.

[2]. صحيفه امام، ج 21، ص 114.

[3]. حكيم عشق، ص 9.

[4]. صحيفه امام، ج 18، ص 130.

[5]. همان، ص 136.

[6]. كتاب هفته، مقاله محمّدرضا زائرى، ش 136، ص 21نشريه سياست روز، 17/6/82ش.

[7]. فقهاى نامدار شيعه، عبدالرّحيم عقيقى بخشايشى، شرح حال آيةالله حكيم.

[8]. الحكم الاسلامى محمّد باقر حكيم، ص 16.

[9]. حكيم عشق، ص 9.

[10]. صحيفه امام، ج 21، ص 315.

[11]. روزنامه جمهورى اسلامى، 25 / 3 / 82.

[12]. برگرفته از مصاحبه همسر شهيد حكيم.

[13]. همان.

[14]. همان.

[15]. حكيم عشق، ص 3.

[16]. همان، ص 11.

[17]. نشريه توسعه، 9 / 6 / 82.

[18]. كنز العمال، على متقى هندى، ج 4، ص 295.

[19]. حكيم عشق، ص 9.

[20]. نشريه سياست روز، 17 / 6 / 82.

[21]. حكيم عشق، ص 13.

[22]. معجم احاديث المهدى(عليه السلام)، شيخ على كورانى عاملى، ج1، ص436.

[23]. مصاحبه آيةالله كشميرى.

[24]. ويژه نامه نخستين سالگرد شهادت شهيد حكيم، ص 2.
فرهیختگان تمدن شیعه

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا