Menu

منبع:سایت اندیشمندان اسلامی
کتاب:گلشن ابرار-على غلامى تولد

سيد عبدالهادى شيرازى، فرزند آية الله سيد اسماعيل شيرازى در سال 1305 هـ .ق. در شهر سامرا، در عراق ديده به جهان گشود. در همين سال پدرش درگذشت. سرپرستى او را آية الله العظمى ميرزا محمدحسن شيرازى (ميرزاى بزرگ) كه پسر عموى پدرش بود، بر عهده گرفت. اما هنوز هفت بهار از زندگانى وى نگذشته بود، كه ميرزاى شيرازى، در سال 1312 هـ .ق. جهان فانى را وداع گفت و به ديار باقى شتافت.

پس از درگذشت ميرزاى شيرازى، فرزند وى عالم بزرگوار سيد ميرزا على آقا كه پسر عمه سيد عبدالهادى محسوب مى گرديد، او را تحت سرپرستى خويش قرار داد و همچون پدر ارجمند خويش نهايت محبت و مهربانى را نسبت به اين كودك يتيم ابراز داشت. به گفته شيخ آقا بزرگ تهرانى، او بيش از فرزندان خويش به وى نيكى و مهربانى مى نمود.

خاندان

آية الله سيد اسماعيل حسينى شيرازى

پدر آية الله سيد عبدالهادى شيرازى در سال 1258 هـ .ق. در شهر شيراز متولد گرديد. او تحصيلات خود را از ابتدا تا آخر از محضر درس پرفيض پسر عمويش آية الله ميرزا محمدحسن شيرازى (ميرزاى بزرگ) فراگرفت. در ضمن، وى دايى فرزندان ميرزاى شيرازى و يار و مشاور خاص معظم له بود. آية الله سيد اسماعيل حسينى درس و بحث خصوصى نيز با ميرزاى شيرازى داشت كه علاوه بر ايشان گروهى از خواص نيز در آن شركت مى كردند.

نامبرده مدارج كمال را پيمود و به مكارم علمى و اخلاقى آراسته گرديد و در جمع شاگردان ميرزاى بزرگ شيرازى چنان درخشيد و باليد كه شايستگى جانشينى پس از او را يافت. لكن پيك مرگ مهلتش نداد و در زمان حيات ميرزاى شيرازى در تاريخ دهم شعبان 1305 هـ ق. در شهر كاظمين درگذشت و پيكر پاكش به نجف اشرف انتقال داده شد و در كنار بارگاه ملكوتى اميرالمؤمنين على(عليه السلام) ـ كه خواهرش همسر ميرزاى شيرازى نيز در آنجا دفن است ـ به خاك سپرده شد([1]).

آية الله سيد اسماعيل شيرازى به دو زبان فارسى و عربى اشعارى زيبا و جالب در مدح ائمه(عليهم السلام) سروده است([2]). وى داراى دو فرزند پسر بود، يكى سيد عبدالحسين كه ساكن تهران بود و در سال 1365 ق. در نجف از دنيا رفت و ديگرى سيد عبدالهادى كه اين نوشته به نام او است.

سيد عبدالحسين شيرازى

برادر بزرگ سيد عبدالهادى از علماى فاضل تهران و فردى نيكو، پاك سرشت، خدا ترس و بزرگوار بود. او در سال 1365 هـ . ق. كه به قصد زيارت اميرالمؤمنين(عليه السلام) به نجف اشرف رفته بود همانجا درگذشت و در مقبره ميرزاى شيرازى به خاك سپرده شد.([3])

آية الله سيد مهدى حسينى شيرازى

وى پسر عموى آية الله سيد عبدالهادى شيرازى بود. او در سال 1304 هـ . ق. در شهر كربلا متولد گرديد، بعدها به سامرا مهاجرت كرد و پس از مدتى دوباره به كربلا بازگشت. وى در انقلاب عراق (سال هاى جنگ بين الملل اول) كه رهبر انقلاب عراق آية الله ميرزا محمدتقى شيرازى بود شركت نموده و عليه توطئه هاى پير استعمار انگليس مبارزه و جهاد كرد، مدتى در كاظمين ونجف بود. و بعد به درخواست استادش آية الله حاج آقا حسين قمى به كربلا رفت و پس از درگذشت آية الله قمى به تدريس خارج فقه و اصول را اقدام نمود و در صحن شريف امام حسين(عليه السلام) نيز اقامه جماعت مى نمود. وى در تاريخ 28 شعبان 1380 هـ . ق. در 76 سالگى چشم از جهان فروبست.([4]). عالمان بزرگى مثل سيد حسن شيرازى (شهيد)، سيد محمد و سيد محمدصادق شيرازى فرزندان وى هستند.

آية الله ميرزا على آقا شيرازى

وى فرزند ميرزا محمدحسن شيرازى (ميرزاى بزرگ) عالمى بسيار وارسته و فقيهى گرانمايه بود. او در سال 1278 هـ . ق. در نجف اشرف متولد شد. اساتيد وى پدر بزرگوارش و آيات عظام: سيد اسماعيل صدر، سيد محمد شفيع كازرونى، شيخ عبدالنبى نورى و ميرزا محمدتقى شيرازى بودند. او در 18 ربيع الاول 1355 درگذشت و در مقبره پدرش مدفون گرديد.([5])

تحصيلات

آية الله سيد عبدالهادى شيرازى، در شهر سامرّا تحصيلات مقدماتى خويش را در محضر برخى از فضلاى اين حوزه آغاز كرد. پس از آن سطح، فقه و اصول را در محضر دو تن از عالمان فرزانه، ميرزا على آقا (فرزند ميرزاى شيرازى) و ميرزا محمدتقى شيرازى به پايان برد.

آنگاه به سال 1326 هـ .ق. رهسپار نجف اشرف گرديد و در جوار بارگاه ملكوتى امام على(عليه السلام)درس فقه و اصول را از محضر بزرگانى چون شيخ محمدكاظم خراسانى و شيخ الشريعة اصفهانى، بهره مند گرديد. فلسفه و حكمت را در خدمت حكيم الهى، محمدباقر اصتهباناتى شيرازى و درس اخلاق را از شيخ آقا رضا تبريزى آموخت.

استادان

اساتيدى كه آية الله سيد عبدالهادى شيرازى از محضر آنان بهره مند گرديده عبارت اند از:

1 ـ آية الله ميرزا على آقا فرزند ميرزا محمدحسن شيرازى (نجف 1287 ق)

2 ـ آية الله ميرزا محمدتقى شيرازى پيشواى انقلاب عراق

3 ـ آية الله آخوند شيخ محمدكاظم خراسانى، صاحب «كفاية الاصول» (مشهد 1255 ـ نجف 1329 هـ .ق)

4 ـ آية الله ملا فتح الله معروف به شيخ الشريعة اصفهانى (اصفهان ـ نجف 1339 هـ .ق)

5 ـ آية الله ميرزا محمدباقر اصتهباناتى شيرازى (...شهادت: شيراز 1326 در انقلاب مشروطيت)([6])

اجازه روايى

وى از بزرگانى چون شيخ الشريعة اصفهانى سيد مهدى آل حيدر كاظمى، سيد على آقا شيرازى، مولا على يزدى نجفى و حاج شيخ عباس قمى و غير اينان اجازه نقل روايت داشت.

آية الله سيد عبدالهادى شيرازى در سال 1330 هـ .ق. از نجف اشرف به زادگاه خويش شهر سامرا بازگشت و از آن پس همواره فقط در درس آية الله سيد على آقا فرزند ميرزاى بزرگ شيرازى، شركت مى كرد. تا زمانى كه استاد ديگرش آية الله ميرزا محمدتقى شيرازى رهبر انقلاب عراق در رابطه با انقلاب ضد انگليسى عراق به كربلا مهاجرت نمود، او نيز بنا به تشخيص وظيفه و براى انجام مسئوليت اسلامى و اجتماعى با وى همراه شد و به كربلا رفت.

وى در سال 1337 هـ .ق. از كربلا به نجف اشرف رفت و تا پايان عمر تنها در درس آية الله شيخ الشريعة شركت مى كرد و به درس ديگرى حاضر نمى شد. تا اين كه آخرين استادش در سال 1339 هـ .ق. رحلت كرد. و ايشان از آن پس خود تدريس طلاب حوزه نجف را به عهده گرفت و بسيارى از طلاب و فضلاى حوزه علميه نجف را از محضر پرفيض خويش بهره مند ساخت.

دانش و كمالات

آية الله سيد عبدالهادى شيرازى اين فقيه گرانقدر از نظر بعد علمى و ادبى در زمان خود داراى شخصيت برجسته و شاخصى بود چنانكه شيخ آقا بزرگ درباره اش مى نويسد:

او از استوانه هاى استوار فقه و فردى است كه بزرگان و دانشمندان نسبت به دانش و فضل و كمالات وى اعتراف داشته و اهل فضل و دانش، او را به خاطر درس و بحث هاى عالمانه و پربارش مى شناسند. وى در زمره عالمان اين زمان و از پيشوايان تحقيق و صاحب نظر مى باشد.

او در علم لغت، منطق، تاريخ، حكمت، تفسير، رجال، حديث، فقه و اصول متخصص گرديد. وى در تمامى دانش هايى كه بر شمرديم، فردى قوى، عميق، خوش ذوق و بليغ بود. شعر را به دو زبان فارسى و عربى به خوبى مى سرود.

صاحب «الذريعه» در ادامه مى نويسد: وى در تسلط بر دانش فقه و اصول به بالاترين سطح علمى رسيده بود. و در ميان طلاب و فضلا به فردى متبحر و محقق معروف بود. در محضر درسش گروه زيادى از طلاب و بزرگان حوزه نجف شركت مى كردند و از خرمن دانش وى بهره مى جستند. به گونه اى كه شمارى از بزرگان حوزه نجف، دست پرورده حوزه درس او مى باشند. وى بيش از سى سال از عمر خويش تدريس نمود و در شمار مدرسان مشهور نجف قرار داشت، هيچ كس از عرب و عجم چه در عراق و چه در ايران و جاى ديگر نيست كه آوازه بلند دانش و تقواى او را نشنيده باشد.

آقا بزرگ تهرانى در باره علت پيشرفت علمى و معنوى سيد عبدالهادى مى نويسد: يكى از عوامل، دارا بودن هوش و استعداد ذاتى و فطرى است كه وى از آن بهره مند بود. عامل ديگر سرزمين و مركز علمى شهر سامرا بود كه محيطى عالم پرور و رشد دهنده شخصيت محصل بود چنانكه شخصيت هاى علمى بزرگى در دامان خود پرورش داد و عامل سوم مسأله وراثت است و مى دانيم كه خاندان او از بزرگان و اهل دانش و كمال بوده اند. اينها عوامل و جهاتى بود كه زمينه مساعدى را فراهم ساخته بود تا وى بدين سان رشد نموده، بالنده گردد و او را بدين جايگاه بلندمرتبه از دانش و فضل و كمال برساند.([7])

ويژگى هاى اخلاقى

ويژگى ديگرى كه آية الله سيد عبدالله الهادى شيرازى بدان آراسته بود و بدين لحاظ در جايگاه بلند مرتبه اى قرار گرفت، بُعد خدا ترسى و پاكى روح و تقواى وى بود. تقوايى كه از همان اوان جوانى بدان شناخته مى شد، تقوا و پاكى و ورعى كه از آباء و اجداد خويش به ارث برده بود.

وى در زمره پرواپيشگان خدا ترسى است كه بدين لحاظ و به جهت فروتنى و اخلاص و دورى از ريا و تكبر و بى اعتنايى و روى گردانى از زر و زيور دنيا ضرب المثل اند. او از بندگان صالح، عابد و زاهدى است كه جز درد دين، دردى نداشته و غمى جز غم حساب و كتاب روز بازپسين خود نداشته است.

او نفس خويش را از پليدى ها و آلودگى هاى اين جهان مادى پيراسته، علم و عمل را با هم جمع نموده و به رستگارى و سعادت جاودان رسيده است. وى عالمى بلند مرتبه در اخلاق و تهذيب نفس است و نظر به مقام شامخ علمى و تديّن و تقوايى كه داشت در نظر مردم بسيار گرامى و مورد احترام بود و دل هاى مردم بدو روى مى آورد و او را در دل و جان، عزيز و محترم مى شمردند.([8])

در اين باره از شاگرد فرزانه اش علامه محمدتقى جعفرى(رحمه الله) مى خوانيم:

«در فقه، مدت هفت سال من خدمت آية الله سيد عبدالهادى شيرازى بودم و در جلسه حاشيه بر عروه ايشان حضور داشتم كه بسيار از نظر فقهى پربركت بود. يكى از عالى ترين ايام زندگانى من، همين مدت هفت سال است كه خدمت ايشان بودم. مرحوم آقا سيد عبدالهادى، مرد علم و عمل و براستى تجسّمى از معرفت و تقوا بود»([9])

...من بارها ديدم كه ايشان موقع نماز خواندن مى لرزيد»([10])

آية الله فيّاض:

«آية الله سيد عبدالهادى... مردى بسيار متين، بزرگوار، سنگين و رعايت كننده آداب بود. از جهت اخلاقى ممتاز بود، مواظب بود كه در محضر و مجلسش حرف لغو و كلام نابجا گفته نشود. واِلاّ ناراحت مى شد، با وقار بود. هر كس كه خدمت ايشان مى نشست هم كسب علم مى كرد و هم كسب اخلاق. در تقوى كامل بود.»([11])

زهد و بى اعتنايى اين مرد بزرگ نسبت به مال و منال دنيا تا جايى بود كه با آن موقعيت بزرگ اجتماعى كه داشت تا چند سال پيش از وفاتش هنوز در خانه استيجارى زندگى مى كرد چنانكه نوشته اند:

«ميرزا عبدالهادى شيرازى يكى از علماى طراز اول و مراجع بزرگ شيعه است كه پس از آية الله بروجردى مرجعيت عامّه داشت... نماز جماعت]ايشان[ از روحانيت خاصى برخوردار بود. سه چهار سال قبل از وفاتش خانه اى در (..) براى ايشان خريدارى كردند زيرا تا اين تاريخ در خانه استيجارى زندگى مى كرد...([12])

گريزان از مقام

مردان حق و حقيقت و عالمان ربانى هرگز به دنبال مقام هاى دنيوى نبوده و هيچ گاه فريفته رياست هاى ظاهرى و مادى و اسم و عنوان نمى گردند. حتى آنان رياست دينى و پيشوائى مسلمين را نيز خوش نداشته، با اكراه و تنها براى انجام وظيفه آن را مى پذيرند. و آية الله سيد عبدالهادى شيرازى يكى از اين عالمان ربانى بود. همه كسانى كه او را مى شناختند درباره آن بزرگمرد اتفاق نظر دارند. شاگرد بلند آوازه وى علامه محمدتقى جعفرى مى گويد:

«مرحوم آقا سيد عبدالهادى شيرازى نيز مردى بود كه هر چه به او نزديكتر مى شدم، علاقه ام به او بيشتر مى شد. من نديدم كسى را كه اين مقدار مقام دنبال او بدود ولى او از آن گريزان باشد. مرحوم شيرازى واقعاً اين گونه بود([13]).

روشن بينى و درك زمان

موضوع تخصصى شدن رشته هاى علوم حوزوى در حوزه هاى علميه، دير زمانى نيست كه مطرح شده است و به آن به عنوان يك ضرورت نگاه مى شود و كمتر كسى پيدا مى شود كه با اين مسأله به مخالفت برخيزد اما در پنجاه سال پيش، آن هم در حوزه علميه نجف اشرف به ندرت پيدا مى شدند كسانى كه موافق اين موضع بوده، مگر اين كه از فكرى باز و ضميرى روشن و درك و موقعيت شناسى خاصى برخوردار باشند. يكى از اينان مرحوم سيدعبدالهادى شيرازى بود كه علامه جعفرى در اين باره مى گويد:

«خدا رحمت كند مرحوم آية الله آقا سيد عبدالهادى شيرازى، بسيار مرد روشنى بود. آن زمان در نجف، من خدمت ايشان مسأله تخصصى شدن ابواب فقه را عرض كردم. ايشان فرمود: درست است بايد دنبال مطلب را گرفت و تعقيب كرد.

من خدمت ايشان عرض كردم امر داير است بين اين كه شخصى در تمام ابواب فقه مجتهد شود، اما در اين اجتهاد فقط به روايتهاى دم دستى اكتفا كند و بين اين كه در يك بخش مثلاً مكاسب با اراضى؟ مجتهد شود اما پيرامون آن كاملاً فحص كند و نگذارد چيزى باقى بماند كداميك از اين دو اقرب به واقع است؟ ايشان فرمود: مسلّم اين دومى.([14])

مرجعيت

آية الله سيد عبدالهادى در مسجد شيخ انصارى در نجف كه محل تجمع بزرگان از اهل فضل و تقوا بود، نماز جماعت اقامه مى كرد و چون در سال 1365 هـ .ق. مرجع تقليد شيعيان آية الله سيد ابوالحسن اصفهانى به رحمت ايزدى پيوست و مرجعيت پس از وى را آية الله حاج آقا حسين قمى در سال 1366 هـ ق. عهده دار گرديد، برخى از خواص علماى حوزه نجف، آية الله سيد عبدالهادى شيرازى را جهت تصدى اين امر شايسته تر دانسته و از ايشان مى خواستند، اين منصب دينى و مهم را به عهده بگيرند. لكن وى همواره از پذيرفتن آن خوددارى نموده و از به دوش گرفتن چنين مسئوليت خطيرى شانه خالى مى كرد ولى سرانجام با درخواست هاى مكرر علما و مردم عراق و ايران و جاهاى ديگر، وى با اكراه، اين مسئوليت بزرگ را پذيرفت و رساله ايشان منتشر گرديد. و كم كم دايره مرجعيت او گسترده شد. ليكن اين سيد وارسته و مهذب كسى نبود كه از اين مقام و شهرت مرجعيت خشنود باشدهمانگونه كه شخصاً گه گاهى در خلوت، ناراحتى و عدم رضايت خويش را براى من و برخى ديگر اظهار مى داشت.([15])

فتواى ضد كمونيسم

مؤلف كتاب «مراقد المعارف» مى نويسد:

وى از مراجع تقليد و علماى مجاهدى بود كه مخالف حكومت و سلطه جابرانه حزب كمونيست عراق بود. در آن زمان (سال 1378 ق) سران و حاكمان عراق به قدرى نسبت به مردم عراق ستم و جنايت مى كردند كه نه هولاكو خان مغول در بغداد، اين اندازه مرتكب جنايت شده بود و نه صهيونيست ها در ديرياسين!

حاكم ستم پيشه عراق در آن زمان عبدالكريم قاسم حتى دست به تحريف قرآن مى زد و آيات قرآن را كم و زياد مى كرد، اين بود كه آية الله سيد محسن حكيم و آية الله سيد عبدالهادى شيرازى فتوا به كفر حزب كمونيست عراق دادند.

فتواى آية الله شيرازى، در تاريخ هشتم شوال 1379 ق. صادر شد و متن آن اين بود: «الشيوعية ضلال و الحاد فلايجوز الإنتماء اليها». كمونيسم، گمراهى و بى دينى است و جايز نيست كسى بدان منسوب باشد.([16])

فرزندان

از آية الله سيد عبدالهادى شيرازى چهار فرزند به يادگار مانده: دو پسر و دو دختر. پسران وى يكى به نام سيد محمدعلى و ديگرى به نام سيد محمدابراهيم است دو داماد وى عبارتند از: برادران سيد مهدى و سيد كاظم مرعشى فرزندان سيد محمدرضا مرعشى رفسنجانى كه در ضمن نوه هاى سيد اسدالله شيرازى برادر ميرزاى بزرگ محسوب مى گردند.([17])

آية الله هاشمى رفسنجانى كه در اوايل تحصيل در قم چند سالى در منزل برادران مرعشى (در نزديكى منزل امام خمينى) اقامت داشت درباره آنان مى گويد: «... امروز از آيات قم و مشهد هستند و آن روزها از فضلاى نامى حوزه بودند و مورد توجه طلاب و مراجع، برادر سومشان هم به نام جعفر آقا بود كه به فلج دچار بود. مادرشان هم خانمى سالخورده بود از نوه هاى مرحوم آية الله شيرازى بزرگ»([18]).

برخى شاگردان

علامه محمدتقى جعفرى تبريزى(رحمه الله)(1304 ـ 1377 ش)

وى مدت هفت سال در نجف اشرف از محضر آية الله سيد عبدالهادى شيرازى كسب فيض نمود.([19])

آية الله شيخ محمدرضا مظفر (1322 ـ 1383هـ .ق. نجف اشرف)

فقيه گرانمايه و عالم روشن بين آية الله شيخ محمدرضا مظفر از عالمان وارسته، روشن، آگاه، زمان شناس، كوشا در راه نشر اسلام، از نويسندگان خوش فكر، صاحب قلم و پر كار در حوزه علميه نجف اشرف بود. او داراى آثار علمى اى چند در فقه و اصول است.([20])

آية الله شيخ محمود يوسفى غروى. وى از ياران امام خمينى و در نجف اشرف در بيرونى منزل امام پاسخگوى مسائل شرعى مراجعين بود. او با شهيد آقا مصطفى بسيار مأنوس بود و در كارهاى علمى (تحقيقات فقهى و اصولى) ايشان را يارى مى داد.

وى به خاطر اسلام و طرفدارى از امام و انقلاب اسلامى و مخالفت حزب بعث عراق و رنج بسيار كشيد و زحمات فراوانى متحمل گرديد، فرزند ايشان «شيخ محمدجواد» را بعثى ها زير شكنجه به شهادت رساندند و پسر ديگر او را نيز دستگير نموده و طبق گفته آية الله يوسفى در مصاحبه اى كه در سال 1370 داشتند گفتند مدت ده سال است كه از او خبرى ندارم.([21])

آية الله حاج شيخ ابوالحسن شيرازى فقيه و عالم فرزانه در سال 1326 هـ .ق در روستاى «لايزنگان» داراب در استان فارس ديده به جهان گشود. وى در 16 سالگى تحصيلات حورزوى خود را در شهر داراب آغاز كرده و براى ادامه تحصيل به اصطهبان و شيراز رفت. در سال 1345 هـ .ق. در شيراز مدت چند سال سطوح عاليه را در خدمت آقايان سيد عبدالله و سيد نورالدين حسينى شيرازى و... فراگرفت. در سال 1349 هـ .ق. به مشهد مقدس رفت و از محضر آقايان ميرزا مهدى اصفهانى، آقا بزرگ حكيم و ميرزا مهدى شهيدى خوشه چين علوم فقه، اصول، تفسير و حكمت گرديد. آنگاه در سال 1354 هـ .ق رهسپار نجف اشرف گشت و از محضر بزرگانى چون شيخ محمدكاظم شيرازى، سيد عبدالهادى شيرازى، شيخ محمدحسين غروى اصفهانى، سيد ابوالحسن اصفهانى و آقا ضياءالدين عراقى بهره هاى فراوان برد و خود نيز به تدريس سطوح عاليه و خارج فقه پرداخت.

معظم له پس از اقامت چند ساله درنجف اشرف و كسب فيوضات عاليه به مشهد مقدس بازگشت و در جوار حرم ملكوتى امام هشتم(عليه السلام)تا آخر عمر باقى ماند. وى در جريان انقلاب اسلامى از ياران امام و از مبارزان عليه رژيم بود و پس از پيروزى انقلاب به سمت امامت جمعه شهر مقدس مشهد و نمايندگى مجلس خبرگان رهبرى و خبرگان قانون اساسى برگزيده شد. او در تاريخ 17 مرداد 1379 ش (6 جمادى الاول 1421 هـ .ق) درگذشت. آية الله محمدتقى بهجت بر پيكرش نماز خواند و در دارالزهد حرم رضوى(عليه السلام) به خاك سپرده شد.([22])

آثار علمى

آثار علمى كه از آية الله سيد عبدالهادى شيرازى به يادگار مانده بيشتر در موضوع فقه و اصول بوده و عبارت اند از:

1. «دارالسلام» (در فروع اسلام و احكام، داراى هزار فرع از فروع اسلامى)،

2. «رسالة فى اللباس المشكوك»، 3. «كتاب الصّوم» 4. «كتاب الزّكوة» 5. «كتاب النّجاسات و المطهّرات» 6. «الاستصحاب»، 7. «اجتماع الامر و النّهى»، 8. «الحواله»، 9. «الرضاع» و رساله هايى كه به زبان فارسى و عربى و تقريرات در مباحث فقه و اصول.

نابينايى

آية الله سيد عبدالهادى شيرازى در سال 1369هـ .ق. بر اثر بيمارى از هر دو چشم نابينا گرديد. و مردم شهر نجف بدين جهت در ناراحتى و اندوه فرو رفتند. همه طبقات، بويژه طلاب و روحانيون كه از آن پس از درس و بحث ايشان محروم شدند.

چون معالجات در عراق نتيجه اى در پى نداشت، آية الله شيرازى را به تهران آوردند. گروهى از فضلاى نجف نيز جهت احترام در خدمت ايشان بودند. مردم مسلمان شهرهاى عراق و ايران كه در مسير وى قرار داشتند، مشتاقانه به ديدار مرجع تقليد خود شتافته، به گرمى از او استقبال نموده و از ديدار آية الله شيرازى اشك شوق مى ريختند ولى در عين حال از اين عارضه اى كه براى معظم له پيش آمده بود بسيار متأثر و اندوهگين بودند.

وى در بيمارستان فيروز آبادى تهران مدتى به معالجه چشمان خود ادامه داد. معروف ترين چشم پزشكان به معالجه ايشان پرداختند. لكن معالجه سودبخش واقع نشد و وى بينايى خود را بدست نياورد. ولى با همين حال به زيارت حضرت رضا(عليه السلام) و حضرت معصومه(عليها السلام) مشرف گرديد و با علما و بزرگان دو حوزه مشهد و قم بخصوص با آية الله العظمى بروجردى ديدار داشت. سپس به نجف بازگشت و در عين حال به درس و بحث و امامت جماعت خويش ادامه داد. حتى جواب استفتائات را نيز مى دادند. به اين صورت كه استفتائات را براى ايشان مى خواندند و وى شخصاً جواب آن را بيان مى فرمود.

آية الله شيرازى براى بار دوم جهت معالجه چشم خود به ايران آمدند كه با تأسف باز هم نتيجه اى حاصل نشد و مأيوسانه به نجف بازگشتند. اين شخصيت عاليقدر باز همچنان به اندازه توان خويش به مسؤليت هاى شرعى خود و خدمت به اسلام و مسلمين ادامه داد. خانه وى محل رفت و آمد مردم و علما و طلاب بود. هرگاه مرجعى از مراجع تقليد از دنيا مى رفت مقلدين آن مرجع به وى رجوع مى نمودند. تا اينكه در سال 1380 هـ .ق. كه بزرگترين مرجع تقليد شيعيان جهان آية الله العظمى بروجردى رحلت نمود، بسيارى از مقلدين وى به صف مقلدين آية الله شيرازى پيوستند و بدين سان دايره مرجعيت ايشان بسيار توسعه پيدا كرد. اما اين گسترش دامنه مرجعيت با عارضه نابينائى چشم باعث ناراحتى و آلام روحى وى گرديد به گونه اى كه بارها از ترس خدا و مسؤليت سنگينى كه بر دوش داشت اشك مى ريخت و ناله مى كرد.([23])

يك خاطره

درباره ديدار آية الله سيد عبدالهادى شيرازى با آية الله بروجردى(رحمه الله) آية الله آقاى اسماعيل ملايرى خاطره اى دارد كه نشانگر كمال فروتنى و محبت اين دو بزرگوار نسبت به يكديگر بوده و الگوى خوبى براى طلاب و عالمان دينى است و آن خاطره را ايشان چنين باز مى گويد:

«خاطره ديگر كه شاهد بودم اين كه آية الله سيد عبدالهادى شيرازى به قم آمده بودند (ايشان براى معالجه به ايران آمده بودند و بناى ايشان آن بود كه بى سر و صدا و بدون ديد و باز ديد بگذارنند)

خواستند كه به ديدار آية الله بروجردى بروند (با آن كه مرحوم آية الله بروجردى به خاطر عدم اطلاع از آمدن ايشان، به ديدن ايشان نيامده بودند) در بين راه، به آقاى آية الله سيد على يثربى، فرمودند: از اين جا تا منزل آقاى بروجردى چقدر راه است؟ جواب داد. بعد ايشان فرمودند: پياده برويم تا فضيلت ببريم!

وقتى به خدمت آية الله بروجردى رسيديم و از پله كه بالا رفتيم، ديدم ايشان عصبانى هستند از اين كه چرا اطلاع نداده ايم كه آية الله سيد عبدالهادى به قم تشريف آورده اند.

در بين صحبتها، آية الله سيد عبدالهادى شيرازى فرمودند: «من به آقاى شيخ نصرالله خلخالى گفته ام كه: براى بركت سفره ما، نان آقاى بروجردى را براى ما بياوريد.» با آن كه ايشان بعد از آية الله سيد ابوالحسن، مرجع تام بودند.

بعد از اتمام مكالمات، ديديم كه به زحمت، مرحوم آقاى بروجردى بلند شدند و جلوتر از ما حركت كردند و رفتند كفش حاج سيد عبدالهادى را جفت كردند.»([24])

يك كرامت

شيخ محمد شريف رازى مؤلف «گنجينه دانشمندان» مى نويسد:

نگارنده گويد گر چه آن بزرگوار در سال 1369ق. مبتلا به عارضه چشم گرديد و... نابينا شد ولى به واسطه صفا و معنويت و تقواى عجيبى كه داشت، داراى بصيرت باطنى بود و كرامتى از وى مشاهده گرديده از جمله، مهم اين نگارنده بود كه براى اصلاح آن، عريضه اى خدمت ولى الله اعظم حضرت حجة بن الحسن صاحب الزمان (روحى له الفداه و عجل الله فرجه الشريف) نوشتم، حواله به آن مرحوم فرمود، و به دست وى كفايت گرديد»([25]).

ارتحال ملكوتى

علامه محمدتقى جعفرى مى گويد:

«يك روز خدمت آقا سيد عبدالهادى شيرازى رفتم، ديدم در بستر بيمارى قرار گرفته و از شدت درد و ناراحتى ناله مى كند. عرض كردم: آقا! چيزى نيست ان شاء الله هر چه زودتر بهبود يافته و سلامتى خويش را به دست مى آوريد، ايشان با يك حالت خاص فرمودند:

جان عزم رحيل كرد گفتم كه مرو *** گفتا چه كنم، خانه فرود مى آيد.([26])

آرى، وقتى مدت اقامت در اين دنياى فانى به پايان رسد و پيمانه عمر انسان لبريز گردد، چاره اى از تسليم مرگ شدن و رفتن به جهان ابدى نيست.

آية الله سيد عبدالهادى شيرازى (اعلى الله مقامه) در عصر روز جمعه دهم ماه صفر 1382ق. در كوفه بر اثر بيمارى تب كه يك روز پيش از آن بدان مبتلا گرديده بود، چشم از جهان فروبست و به رحمت ايزدى پيوست. همين كه خبر درگذشت اين مرد بزرگ و مرجع تقليد در شب شنبه به نجف اشرف رسيد، مردم مؤمن اين شهر به طرف كوفه هجوم برده در حالى كه پيشاپيش آنان، روحانيون و طلاب در حركت بودند، و از اين ماتم بزرگ به سر و سينه مى زدند. پس از رسيدن به كوفه پيكر پاك وى را در آب فرات غسل داده، جنازه را شب تا صبح در مسجد (يونس پيامبر) گذارده و در صبح شنبه دسته جات عزادارى ازكوفه و نجف و كربلا به راه افتاد. ابتدا پيكر مطهر او را به مسجد كوفه بردند كه در آنجا علماى بزرگ و مراجع تقليد اجتماع كرده بودند، بعد جنازه را در حرم حضرت مسلم بن عقيل(عليه السلام) طواف داده سپس آن را روى دست تا نجف اشرف آورده و در مقبره ميرزاى بزرگ به خاك سپردند([27])

به مناسبت درگذشت آية الله سيد عبدالهادى شيرازى مجله «مكتب اسلام» در چهل سال پيش چنين نوشت:

هنوز سايه شومى كه ابرهاى غم و اندوه بر اثر فقدان بزرگ پيشواى جهان تشيع حضرت آية الله بروجردى بر دلها افكنده بود كنار نرفته بود، هنوز قلبها در آتش آن ضايعه بزرگ و اسف انگيز مى سوخت، هنوز اشكها نخشكيده و جراحات دلها التيام نيافته بود كه بار ديگر جهان تشيع با از دست دادن يكى از شخصيتهاى بزرگ روحانى و علمى خود در هاله اى از غم و اندوه فرو رفت.

فوت ناگهانى آية الله شيرازى كه عصر جمعه دهم صفر (22 تير ماه) در كوفه ونجف اشرف انتشار يافت و تا صبح شنبه در سراسر ممالك اسلامى منعكس گرديد، تأسف عميقى در عموم طبقات مسلمانان و شيعيان بجاى گذارد و جامعه تشيّع را غرق ماتم و عزا ساخت.

در بسيارى از نقاط تعطيل عمومى شد و در تمام شهرستانها مخصوصاً در قم ونجف اشرف مراسم سوگوارى و ياد بود آن عالم عاليقدر بر پا گرديد و ميليونها نفر در اين مراسم شركت كردند و مراتب تجليل و احترام را نسبت به مقام شامخ آن بزرگ ابراز داشتند.

آية الله شيرازى به حق از افتخارات عالم تشيع و از علماى بزرگ حوزه علميه نجف اشرف بود و افتخارات بزرگى براى جهان اسلام كسب نمود.

اين دانشمند بزرگ، نمونه اى از فضائل جدش على(عليه السلام) بود، مردى با تقوى، بردبار، متواضع، پرحوصله، بى اعتنا به مظاهر مادى، بلند همت و مؤدب و دلسوز بود.

عمرى را به پاكى در كنار قبر امير مؤمنان(عليه السلام)در راه نشر علم و فضيلت گذراند و شاگردان برجسته اى تربيت نمود ه و به عالم اسلام تحويل داد و در نزديكى همان تربت پاك مولاى متقيان(عليه السلام) از جهان چشم بربست و در كنار آن به خاك سپرده شد.»([28])

معاصر

آية الله سيد عبدالهادى شيرازى معاصر آية الله ميرزا حبيب الله مدرس عسكرى اشتهاردى (متولد 1310 و متوفاى 1373 هـ .ق) مطابق با 1332 هـ .ش بوده است.([29])

زندگينامه ميرزا حبيب الله در كتاب ستارگان حرم، ج 7، ص 124 تا 155 آمده است.

[1]. نقباء البشر، ج 1، ص 156 و 157، شعراء الغرى، ج 1، ص 318 و گنجينه دانشمندان، ج 5، ص 424، شرح زندگانى ميرزاى شيرازى، ص 96.

[2]. علامه امينى(رحمه الله) اشعارى از وى در الغدير، ج 6، ص 31 ـ 29 آورده است.

[3]. نقباء البشر، ج 3، ص 1032، 1033.

[4]. گنجينه دانشمندان، ج 5، ص 451 و 452، معارف الرجال، ج 3، ص 166 تا 170.

[5]. گنجينه دانشمندان، ج 5، ص 434.

[6]. شرح زندگانى ميرزاى شيرازى، ص 98و 146، دايرةالمعارف تشيع، ج 1، ريحانة الادب، ج 3و 207، اعيان الشيعه، ج 9، ص 187، شهيدان راه فضيلت، ص 514، گنجينه دانشمندان، ج 3، ص 120.

[7]. نقباء البشر، ج 3، ص 1250 تا 1255.

[8]. همان.

[9]. مجله حوزه، ش 19، ص 20.

[10]. جاودان انديشه، ص 132.

[11]. همان، ص 132.

[12]. همان، ص 135.

[13]. غواص اقيانوس انديشه، ص 41.، مجله حوزه، ش 19، ص 25.

[14]. مجله حوزه، ض 19، ص 37.

[15]. همان، ج 3، ص 1253.

[16]. معارف الرجال، ج 2، ص 77.

[17]. نقباء البشر، ج 3، ص 1255، ج 2، ص 742، 743، گنجينه دانشمندان، ج 5، ص 433.

[18]. هاشمى رفسنجانى، دوران مبارزه، ص 64.

[19]. براى آگاهى بيشتر از زندگانى اين متفكر بزرگ اسلامى به كتابهاى زير مراجعه شود:

1 ـ غواص اقيانوس انديشه، غلامرضا گلى زواره

2 ـ تكاپوگر انديشهها، عبدالله نصرى

[20]. جهت اطلاع بيشتر از زندگانى وى به كتاب «گلشن ابرار» ج 2 ص 68 مراجعه كنيد.

[21]. مجله حوزه، ش 48، ص 51.

[22]. آينه پژوهش، ش 63، ص 117، مجله حوزه، ش 17، ص 20.

[23]. همان، ج 3، ص 1254، گنجينه دانشمندان، ج 5، ص 432 و 433.

[24]. چشم و چراغ مرجعيت، ص 281.

[25]. گنجينه دانشمندان، ج 5، ص 432.

[26]. غواص اقيانوس انديشه، ص 67 و 68.

[27]. معارف الرجال، ج 2، ص 77 تا 80.

[28]. مكتب اسلام، شماره هفتم، (شماره مسلسل 43)، ص 31 و 32، مرداد 1341.

[29]. طبقات اعلام الشيعه، ج 1، ص 35.

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا