Menu

بعد از حسین هم به نیابت امام شد
با اقتدار فاتح میدان شام شد

خطبه خواندن حضرت زينب سلام الله عليها در مجلس يزيد پليد ...
مرحوم صدوق در امالى مى‏ نويسد:
سكينه خاتون فرمود:
به ذات خدا در عالم سخت دل‏تر از يزيد كسى را نديدم و نيز هيچ كافر و مشركى شريرتر از يزيد و جفا كارتر از او نديدم زيرا در حضور ما زن و بچه داشت چوب خيزران بر ثناياى پدرم مى‏زد …
ليكن زينب  کبری دختر على (عليه السلام) از جاى برخاست و در محضر عام يك خطبه فصيحه در توبيخ و تشنيع افعال يزيد كه دلالت بر جلالت و شأن اهل بيت داشت انشاء فرمود ......
سپاس خدايى را سزد كه پروردگار جهانيان است و درود خدا بر پيامبر و خاندان او باد! خداى تعالى راست گفت كه فرمود: عاقبت آنان كه كار زشت كردند، اين بود كه آيات خدا را تكذيب نموده و آن را به سخره گرفتند، اى يزيد! اكنون كه به گمان خويش بر ما سخت گرفته‏ اى و  اقطار زمين و آفاق آسمان و راه چاره را به روى ما بسته ‏اى، و ما را همانند اسيران به گردش در آوردى، مى ‏پندارى كه خدا تو را عزيز و ما را خوار و ذليل ساخته است ؟! و اين پيروزى به خاطر آبروى تو در نزد خداست ؟! پس از روى كبر مى‏ خرامى و با نظر عجب و تكبر مى‏ نگرى! و به خود مى ‏بالى خرم و شادان كه دينا به تو روى آورده، و كارهاى تو آراسته و حكومت ما را به تو اختصاص داده است! اندكى آهسته‏ تر! آيا كلام خداى تعالى را فراموش كرده‏ اى كه فرمود: «گمان نكنند آنان كه به راه كفر رفتند مهلتى كه به آنان دهيم به حال آنان بهتر خواهد بود، بلكه مهلت براى امتحان مى‏ دهيم تا بر سركشى بيفزايند و آنان را عذابى است خوار و ذليل كننده، اى پسر آزاد شده جد بزرگ ما! آيا از عدل است كه تو زنان و كنيزان خود را در پرده بنشانى و اهل حرم رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را اسير كرده و از شهرى شهر ديگر ببرى ؟! پرده حرمت آنها را بدرى و صورت آنان را بگشائى كه مردم چشم به آنها دوزند، و غريب و بومى شهرى و بيابانى دنى و شريف ، چهره آنها را بنگرند ؛ از مردان آنان كسى به همراهشان نيست، نه ياور و نه نگهدارنده و نه مددكارى.
چگونه مى ‏توان اميد بست به دلسوزى و غمگسارى كسى كه مادرش جگر پاكان را جويده و گوشتش از خون شهيدان روئيده ؟! و اين رفتار از آن كس كه پيوسته چشم دشمنى به ما دوخته است بعيد نباشد، و اين گناه بزرگ را چيزى نشمارى، و خود را بر اين كردار ناپسند و زشت، بزهكار نپندارى، و به اجداد كافر خويش مباهات و تمناى حضورشان را كنى تا كشتار بيرحمانه تو را ببينند و شاد شوند و از تو تشكر كنند!
و با چوب بر لب و دندان ابى عبدالله سيد جوانان بهتش مى‏ زنى! و چرا چنين نكنى و نگوئى كه اين جراحت را ناسور كردى و ريشه‏اش را ريشه كن ساختى و سوختى و خون فرزندان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را - كه از آل عبدالمطلب و ستارگان روى زمين بودند - ريختى و اكنون گذشتگان خويش را مى‏ خوانى.
شكيبائى بايد كرد كه ديرى نگذرد كه تو هم به آنان ملحق شوى و آرزو كنى كه‏ اى كاش دستت خشك شده بود و زبانت لال و آن سخن را بر زبان نمى آوردى و آن كار زشت را انجام نمى دادى! بارالها! حق ما را بستان و انتقام ما تو بكش و بر اين ستمكاران كه خون ما ريخته‏ اند خشم و عذاب خود را فرو فرست!
بخدا سوگند اى يزيد! كه پوست خود را شكافتى و گوشت بدن خود را پاره پاره كردى ؛ و رسول خدا را ملاقات خواهيد كرد با آن بار سنگينى كه بر دوش دارى، خون دودمان آن حضرت را ريختى و پرده حرمت او را دريدى و فرزندان او را به اسيرى بردى، در جائى كه خداوند پريشانى آنان را به جمعيت مبدل كرده و داد آنها رابستاند، «و مپندار آنان كه در راه خدا كشته شده ‏اند مرده‏اند بلكه زنده و نزد خدا روزى مى‏ خورند» همين بس كه خداوند حاكم و محمد صلى الله عليه و آله و سلم خصم اوست و جبرئيل پشتيبان اوست و همان كس كه راه را براى ستمكاران چه بد پاداشى است، و خواهد دانست كه كدام يك از شما بدتر و سپاه كدام يك ناتوانتر است.
اگر مصائب رزوگار با من چنين كرد كه با تو سخن گويم، اما من ارزش تو را ناچيز و سرزنش تو را بزرگ مى‏ دانم و تو را بسيار نكوهش مى‏ كنم، چه كنم ؟!
ديده‏ هاى گريان و دلها سوزان است، بسى جاى شگفتى است كه حزب خدا بدست حزب شيطان كشته شوند، و خون ما از پنجه‏ هاى شما بچكد، پاره ‏هاى گوشت بدن ما از دهان شما بيرون بيفتد و آن بدنهاى پاك و مطهر را گرگهاى وحشى بيابان دريابند و عرضه گرگان و درندگان بيابان شده !!
آنچه امروز غنيمت مى‏ دانى فردا براى تو غرامت است، و آنچه را از پيش فرستاده‏ اى، خواهى يافت، خدا بر بندگان ستم روا ندارد، به او شكوه مى ‏كنم و بر او اعتماد مى‏ جويم، پس هر نيرنگى كه دارى بكن و هر تلاشى كه مى‏ توانى بنما و هر كوششى كه دارى بكار گير، بخدا سوگند ياد ما را از دلها و  محو نتوانى كرد،وحى ما را نتوانی کشت و به جلال ما هرگز نخواهى رسيد و لكه ننگ اين ستم را از دامن خود تنوانى شست ؛ رأى و نظر تو بى اعتبار و ناپيدار و زمان دولت تو اندك و جمعيت تو به پريشانى خواهد كشيد، در آن روز كه هاتفى فرياد زند: الا لعنة الله على القوم الظالمنى و الحمد الله رب العالمين.
سپاس خداى را كه اول ما را به سعادت و آمرزش و آخر ما را به شهادت و رحمت رقم زد و از خدا مى‏ خواهم كه آنان را اجر جزيل عنايت كند و بر پاداش آنان بيفزايد، خود او بر ما نيكو خليفه‏ اى است، و او مهربانترين مهربانان است و فقط بر او توكل مى ‏كنيم.

آنگاه يزيد رو به شاميان كرد و گفت: نظر شما درباره اين اسيران چيست ؟ ايشان را از دم شمشير بگذرانيم ؟
يكى از ملازمان او گفت: ايشان را بكش.
نعمان بن بشير گفت:
ببين پيامبر اسلام (صلى الله عليه و آله و سلم) و رسول خدا با ايشان چگونه سلوك مى ‏كرد تو هم همان نحو رفتار كن.

در مقتل ابى مخنف مذكور است بعد از آنكه عليا مخدره زينب عليها السلام به يزيد اعتراضات نمود از جمله آنكه فرمود واى بر تو اى ملعون تو كنيزان خود را در عقب پرده‏ ها مستور داشته دختران رسول خدا را بر قبه‏ هاى شتران برهنه سوار كردى كه بر ايشان بر و فاجر نظر مى‏ كنند و يهود و نصارى صدقه مى‏ دهند.
يزيد پليد نگاهى از روى غضب به دختر امير عرب زينب عليها السلام نمود كه اهل مجلس يقين كردند الان آن مخدره را بقتل مى‏ رساند عبدالله پسر عمرو عاص مطلب را دريافت كه الان يزيد حكم به قتل زينب مى ‏كند از جا برخاست نزد تخت رفت و سرير  يزيد را بوسيد گفت اين سخنانى كه اين زن اسير به تو گفت از آنها نيست كه بخواهى مواخذه كنى يعنى داغديده است دلسوخته است هر چه مى‏ گويد جگرش سوخته كه مى‏ گويد غضب يزيد ساكت شد....

 

 

 

وجودش مثل دریا بود عمه
دقیقا مثل زهرا بود عمه

اگرچه کربلا جا مانده بودی
حسین دوم ما بود عمه

هجوم یک سپاه تازیانه
ولی افسوس تنها بود عمه

خدا خیرش دهد این خواهرت را
کسی سیلی نخورد تا بود عمه

و بعداز ساقی آب آور ما
علم بر دوش و سقا بود عمه

تمام راه را مشغول ذکر
حسینم وا حسینا بود عمه

در اوج عاطفه چون مرد جنگید
اگر چه قامتش تا بود عمه

سرش بشگست اما دشمنش دید
سرش بالای بالا بود عمه

و بعد از این همه رنج و مصیبت
خدا را شکر بر پا بود عمه

 

زینب آمد شام را یکباره ویران کرد و رفت
اهل عالم را زکار خویش حیران کرد و رفت

از زمین کربلا تا کوفه و شام خراب
هر کجا بنهاد پا ، فتحی نمایان کرد و رفت

با لسان مرتضی از ماجرای نینوا
خطبه ای جانسوزر در کوفه عنوان کرد و رفت

با کلام جان فزا اثبات دین حق نمود
عالمی را دوستدار اهل ایمان کرد و رفت

فاش میگویم من آن بانوی عظمای دلیر
از بیان خویش دشمن را هراسان کرد و رفت

بر فراز نی چو آن قرآن ناطق را بدید
با عمل آن بی قرین اثبات قرآن کرد و رفت

خطبة غرا بیان فرمود در کاخ یزید
کاخ استبداد را از ریشه ویران کرد و رفت

از کلام حق پسندش شد حقیقت آشکار
اهل حق را شامل الطاف یزدان کرد و رفت

شام غرق عیش و عشرت بود در وقت ورود
وقت رفتن شام را شام غریبان کرد و رفت

 

تو نوری و خورشید هم خاکستر توست
پرواز صد جبریل در بال و پر توست

این آیه های مریم در حال تنزیل
یا آبشار رشته های معجر توست

تا رد پای سجده هایت را گرفتم
دیدم تو نوری و خدا در باور توست

فریادهای زخمی دیروز گودال
امروز روی شانه های حنجر توست

می خواستی زیبا ببینی کربلا را
یعنی حسین بن علی هم بی سر توست

با محمل عریان تو را سنخیتی نیست
تو زینبی ، پرده نشینی بهتر توست

مردم نمی بینند حتی سایه ات را
هجده سر نیزه نشین دور و بر توست

مجموعه ی دردی ،گلستان کبودی
رنگین کمانی،  مدعایم پیکر توست

فردا که پا در عرصه ی حق می گذاری
معلوم می گردد قیامت محشر توست

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا