Menu

اَلسَّلامُ عَلَيْكُم...قادَةَ الْاُمَمِ وَ اَوْلِياءَ النِّعَمِ

( اَلسَّلامُ عَلَيْكُم...قادَةَ الْاُمَمِ وَ اَوْلِياءَ النِّعَمِ )

«سلام بر شما ... كه پيشوايان امّت‌ها و صاحبان نعمت‌ها هستيد».

معنا و مفهوم واژه‌ي امّت

كلمه‌ي «امّت» به معناي جمعيّت است؛ امّا نه هر جمعيّتي، بلكه به آن جمعيّتي كه مقصد و مسيري واحد و راهبري يگانه دارند، امّت گفته مي‌شود. كلمه‌ي اَمّ به معناي قصد است؛آمّ يعني كسي كه قصد جايي را دارد. ]...آمِّينَ الْبَيْتَ الْحَرامَ...[‌[1]يعني كساني كه به قصد زيارت كعبه حركت كرده‌اند. پس در كلمه‌ي امّت معناي قصد و عزم و حركت ملحوظ * است؛ بنابراين،امّت يعني جمعيّتي كه با هم به سوي مقصدي مشترك در حال حركت هستند و لذا به هر جمعيّتي امّت گفته نمي‌شود. مثلاً جمعيّتي كه يك جا نشسته‌اند، امّت نيستند. امّت جمعيّتي است كه در حال حركت است و عزم و قصدي دارد و مقصدي را در نظر گرفته و مسير معيّني را مي‌ پيمايد و امامي هم دارد؛ چون امّت بدون امام نمي ‌شود و امام نيز بدون امّت معناي صحيحي ندارد؛ زيرا امام يعني پيشوا و رهبر امّت، طبعاً بايد او در راهي در حال حركت باشد تا امّت دنبال او حركت كنند. پس امّت جمعيّتي است كه براي رسيدن به مقصد معيّني در مسير مشخّصي با برنامه‌ي منظّمي و به دنبال امامي در حال حركت و پيشروي است. قرآن كريم مي‌فرمايد:

]وَ لِكُلِّ اُمَّة رَسُولٌ...[؛[2]

هر رسولي امّتي و هر امّتي هم رسولي داشته است.

]وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِي كُلِّ اُمَّة رَسُولاً أنِ اعْبُدُوا اللهَ...[‌؛[3]

«ما در ميان هر جمعيّت و امّتي، رسولي را برانگيختيم تا مردم را به عبادت الله دعوت كنند».

يعني، تمام انبياء از جانب خدا آمدند و مقصد واحدي را مشخّص كردند و خودشان رو به آن مقصد حركت كردند و به مردم هم گفتند: دنبال ما رو به آن مقصد حركت كنيد.

ويژگي‌هاي امّت وسط

] وَ كَذلِكَ جَعَلْناكُمْ اُمَّة وَسَطاً لِتَكُونُوا شُهَداءَ عَلَي النَّاسِ وَ يَكُونَ الرَّسُولُ عَلَيْكُمْ شَهِيداً...[؛[4]

«ما بر اساس اين سنّت، شما [امّت اسلامي] را امّتِ وسط قرار داديم [امّتي كه افراط و تفريط ندارد و در مسير اعتدال حركت مي‌كند] تا اُسْوَه و الگو براي تمام مردم باشيد و رسول هم اسوه‌ي شما باشد».

رسول، اُسْوَه‌ي شما باشد و شما هم با تبعيّت از رسول، اسوه‌ي عالم باشيد. بنابراين امّت اسلامي واحده داراي تمام مزايا و كمالاتي است كه ساير امّت‌ها داشته‌اند. البتّه، امّت به معناي واقعي منظور است، نه امّت ادّعاييِ عاري از واقعيّت؛ چنان‌كه امروز گروهي مدّعي اين هستند كه ما امّت موسي و گروهي ديگر مي‌گويند ما امّت عيسي هستيم و هر دو گروه دروغ مي‌ گويند. آيا دنياي مسيحيّت امروز كه كانون جنايت و خيانت و رذالت و قساوتند، امّت حضرت مسيح (ع) هستند كه منبع رأفت و رحمت بود؟

اهل بيت اطهار(علیهم السلام)  پيشوايان امّت‌ها

حضرت پيامبر خاتم (ص) واجد كمالات تمام انبياء و رسولان است. امّت او نيز ـ البتّه به معناي واقعي‌اش ـ واجد كمالاتِ تمام امّت‌ها هستند و طبعاً كساني كه قائد و راهبر امّت اسلامي باشند، قائد تمام امم خواهند بود، و لذا به اهل بيت رسالت (علیهم السلام) مي‌گوييم:

(قادَة الْاُمَمِ)؛

«قادَة» جمع قائد است. «قائد» مشتقّ از «قيادت» است و قيادت يعني رهبري. قائد يعني رهبر، قاده يعني رهبران، «قادة الامم» يعني پيشوايان و رهبران امّت‌ها. يعني تمام كمالات امّت‌هاي عالم را امّت اسلامي دارد و شما خاندان رسالت، كه قائد امّت اسلامي هستيد، طبعاً قائد همه‌ي امّت‌ها و بلكه قائد تمام انبياء (علیهم السلام) هستيد؛ زيرا انبياي پيشين(علیهم السلام) بنابر تحقيقي كه در محلّ خود آمده است، پيامبر مع‌الواسطه بوده‌اند.تنها پيامبر بلاواسطه، كه مستقيماً از جانب خدا مبعوث گشته، حضرت خاتم، محمّد (ص) است. ساير انبياء (علیهم السلام) مبعوث از جانب رسول الله اعظم و امّت او هستند و قهراً كسي كه وصيّ پيغمبر خاتم (ص) است و قائد امّت او، قائد انبياء (علیهم السلام) نيز خواهد بود. البتّه، اين سخن نياز به تحقيق عميقي دارد كه اكنون مجالش نيست.

مفهوم گسترده و فراگير امّت

نكته‌ي ديگر اين‌ كه، امّت تنها انسان‌ها نيستند، بلكه تمام موجودات عالم، امّت هستند.

در آيه‌ي شريفه مي ‌خوانيم:

] وَ ما مِنْ دَابَّة فِي اْلاَرْضِ وَ لا طائِرٍ يَطِيرُ بِجَناحَيْهِ إلاّ اُمَمٌ أمْثالُكُمْ...‌[؛[5]

«هيچ جنبنده‌اي در زمين و هيچ پرنده‌اي كه با دو بال خود پرواز مي ‌كند نيست، مگر اين‌كه امّت‌هايي همانند شما هستند».

پس معلوم مي ‌شود كه تمام حيوانات زميني و پرندگان هوايي امّتي هستند و در عالم خودشان مقصدي دارند و رو به آن مقصد در حال سيرند؛ پس قهراً نيرويي حاكم بر آن‌ها هست كه آن‌ها را حركت مي ‌دهد و جلو مي ‌برد و آن نيروي حركت دهنده همان مقام ولايت است كه تكويناً زمام هدايت هر موجودي را به دست گرفته در مسير طبيعي خودش پيش مي ‌برد.

]...ما مِنْ دَابَّة إلاّ هُوَ آخِذٌ بِناصِيَتِها...[؛[6]

«هيچ جنبنده‌اي نيست، مگر اين‌كه او بر وِي تسلّط دارد».

اهل بيت اطهار(علیهم السلام) مظاهر ولايت مطلقه‌ي خداوند

يك دانه‌ي گندم كه در دل خاك رشد مي‌ كند و بالا مي ‌‌آيد، سبزه‌اي و بعد خوشه‌اي پر از دانه‌هاي گندم مي‌شود. پيداست كه اين گياه در حال حركت است و راهي را طيّ مي‌كند و حركت منظّمي دارد. در عالم خود، مقصدش را مي ‌فهمد و مسير خود را تشخيص مي‌ دهد و برنامه‌ي سير را هم مي ‌داند. چنان ‌كه خدايش مي ‌فرمايد:

] ...وَ إنْ مِنْ شَيْ‏ءٍ إلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ...[؛[7]

]...كُلٌّ قَدْ عَلِمَ صَلاتَهُ وَ تَسْبِيحَهُ...[؛[8]

هرچه در عالم هست و كلمه‌ي «شيء» بر آن اطلاق مي‌شود، تسبيح و تحميد خدا مي‌ كند و عجيب اين‌ كه عالِم به صلاة و تسبيحشان نيز هستند و در عالم خودشان مي‌دانند به كجا مي ‌خواهند بروند و چگونه بايد بروند و از چه راهي بايد طيّ مسير كنند. از نظر ما، عالم يك دانه‌ي گندم در دل خاك، تاريك است؛ امّا از ديدگاه خودش، روشن است و راه خود را تشخيص مي ‌دهد و در پرتو نور هدايت خالقش در حركت است.

]...رَبُّنَا الَّذِي أعْطَي كُلَّ شَيْ‏ءٍ خَلْقَهُ ثُمَّ هَدَي‌[؛[9]

هرچيزي در عالم آفرينش، هدايت شده است و در مسير خود با روشني حركت مي ‌كند و قهراً حركت دهنده‌اي دارد كه آن موجودِ فاقد عقل و درك و شعور و بينايي را در دل آن تاريكي حركت مي‌ دهد.

نيروي قاهري هست كه نطفه را در رحم مادر حركت مي ‌دهد و صورتگري مي‌كند. «مقام ولايت» است كه تمام اين‌ها را تدبير مي‌كند. اوست كه دانه‌ي گندم را مي‌ روياند و كبوتر را تعليم مي‌دهد كه چطور روي تخم بخوابد و توليد نسل كند و از آن پاسداري كند. اوست كه به زنبور عسل آموزش مي‌دهد كه چگونه اتّخاذ لانه كرده آنگاه از نباتات عسل بسازد و آن تشكيلات عجيب و حيرت‌انگيز را به وجود آورد.اين‌ها همه امّتي هستند و مسير و مقصدي دارند و امامي‌ دارند.بر اساس ادلّه‌ي عقلي و نقلي، اهل بيت اطهار(علیهم السلام) مظاهر ولايت مطلقه‌ي حضرت ربّ العالمين هستند و قادة الاممند.

خضوع امام (ع) در مقابل تقدير خداوند متعال

حضرت امام حسن عسكري (ع) در زندان خليفه‌ي عباسي بودند. آري، همان‌ها كه به اذن خدا مدير و مدبّر عالم هستند و نَفَس همه‌ي جانداران به دست آن‌هاست، بايد در مقابل تقدير خدا خاضع بشوند و خود را در اختيار انسان‌هاي رذل و كثيف و جاهل و نادان بگذارند و اگر زنداني‌شان كردند، تحمّل كنند.

مردي به نام صالح بن وصيف زندانبانشان بود. جمعي نزد او آمدند و گفتند: چرا بر اين زنداني سخت نمي ‌گيري؟ گفت: چه كنم؟ من دو نفر از رذل‌ترين و شرورترين افراد را انتخاب كردم و بر او گماشتم تا بر او سخت بگيرند ولي چند روز بيشتر نگذشت كه اين‌ها اهل نماز و عبادت شدند.آن‌ها حرف او را باور نكردند. دستور داد آن دو نفر را آوردند. ديدند آثار عبادت در رفتار و گفتارشان پيداست.گفتند: ما شما را مأمور كرديم آن زنداني را آزار دهيد. گفتند: ما چه مي‌توانيم بكنيم درباره ‌ي كسي كه دائماً در حال ذكر و تسبيح خداست. وقتي به ما نگاه مي ‌كند بدن ما مي ‌لرزد، آن چنان كه اختيار از دست مي ‌دهيم و از خود بيخود مي‌شويم.

اين گوشه ‌اي از تسلّطشان بر ارواح آدميان است كه به هنگام اقتضا، آن را بروز مي ‌دهند و با يك نگاه كوتاه، از رذل ‌ترين افراد انساني الهي مي‌سازند.

يا صاحب‌الزّمان (عج) ، عنايتي

ما هم از عمق جان عرض مي‌كنيم : اي سيّد و آقا و مولاي ما،يا صاحب‌الزّمان، آيا مي‌شود نگاهي از آن نگاه‌هاي پر لطف و عنايت به قلب‌هاي ما بيفكنيد؟ ما هم به آن نگاه‌ها شديداً نيازمنديم؛ آن نگاهي كه رذل ‌ترين افراد را به خدا نزديك مي ‌كند. آيا مي‌شود عنايتي هم به ما بشود؟ ما كه يك عمر است سر به آستان نهاده‌ايم و عرض اخلاص و ادب مي‌كنيم.ما ناقص و جاهل و نادانيم، امّا شما اصول‌الكرم و قادة الامميد. شما حركت دهندگان تمام موجودات عالم به سوي كمالشان هستيد. از شما توقّع يك گوشه‌ ي چشم عنايت داريم.

(اَغِثْنا وَ اَدْرِكْنا يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمان)؛

شكنجه‌ي امام حسن عسكري (ع)

آخرالامر، امام را از صالح ‌بن‌ وصيف گرفته تحويل زندان مردي خبيث به نام نحرير دادند. او به امام سخت مي گرفت؛ روزي همسرش گفت: تو نمي ‌داني چه كسي در زندان تو هست؟ او را نمي‌شناسي؟ اين قدر به او اذيّت و آزار نرسان. او از شدّت خباثت گفت: حالا كه تو چنين گفتي، من او را ميان بِرْكَة السِّباع، يعني جايگاه درّندگان، مي‌اندازم تا شيرها و پلنگها او را بخورند. پس از كسب اجازه از خليفه، امام را آوردند و داخل بركة السّباع كردند؛ به اين منظور ‌كه درّندگان آن‌حضرت را بدرند و از بين ببرند. پس از يك شبانه ‌روز، از نقطه‌اي كه مشرف به جايگاه درّندگان بود، تماشا كردند و ديدند امام مشغول نماز است و درّندگان گرداگرد آن‌حضرت حلقه زده و پوزه بر خاك نهاده ‌اند. خليفه از ماجرا با خبر شد. دستور داد تا بين مردم شايع نشده، امام را با احترام از بركه بيرون بياورند و بنابر نقلي، خود آن مرد خبيث را در ميان بركه انداختند و حيوانات او را دريدند و به سزايش رساندند.

جمله‌ي بعدي زيارت (جامعه) اين است:

(اَوْلِياءَ النِّعَمِ)؛

«شما صاحبان تمام نعمت‌ها هستيد».

معنا و مفهوم نعمت

نعمت به چيزي گفته مي‌شود كه آدمي را در رسيدن به هدف و سعادت مطلوبش كمك كند و در مسير زندگي، موجب آسايش و آرامشش گردد و موانع و مشكلات را از پيش پايش بردارد.

و در مقابل، به آنچه مانع نيل به هدف و سبب اشكال و دشواري راه و موجب محروميّت از كمال گردد،بلا و نقمت * گفته مي ‌شود.

آب و هوا و نور و چشم و گوش و دست و پا و زبان را نعمت مي‌دانيم، از آن جهت كه هر كدام از اين‌ها در حدّ خود، ما را در رسيدن به هدف ‌هاي زندگي و مقاصد مطلوب كمك مي‌ كنند؛ به طوري كه در اثر نبود يا كمبود يكي از اين‌ها، مشكلاتي براي ما پيش مي‌‌آيد و احياناً منجرّ به مرگ و نابودي ما مي‌گردد.

حالا ما وقتي مجموعه‌ي موجودات عالم را در نظر بگيريم، مي‌بينيم كه هر موجودي در حدّ خود، به پيشرفت نظام عمومي عالم كمك مي‌كند و اثر مي‌بخشد و از اين جهت،تمام موجودات نعمت حساب مي‌شوند؛ و لذا خالق عالم مي ‌فرمايد:

] ...وَ إنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوها...[؛[10]

كرمش نامتناهي، نعمش بي‌پايان.

] ...وَ أسْبَغَ عَلَيْكُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَة وَ باطِنَة...[؛[11]

هر موجود و مخلوقي، هر چقدر هم در نظر ما كوچك و بي‌ارزش باشد، در سلسله‌ي نظام خلقت به منزله‌ي پيچ و مهره‌هاي بزرگ و كوچك يك ماشين است كه اگر يكي از مهره‌ها از رديف خارج شود، كار ماشين مختلّ مي‌شود. از اين نظر، تمام موجودات نعمتند. ولي از اين طرف مي‌بينيم خداوند حكيم با اين‌كه همه‌ي موجودات را نعمت دانسته و فرموده است:

] ...وَ إنْ تَعُدُّوا نِعْمَتَ اللهِ لا تُحْصُوها...‌[؛[12]

مع‌الوصف، بسياري از همين‌ها را به پستي و بي‌ارزشي توصيف كرده و لهو و لعب و بازيچه‌ي بي‌اساس معرّفي كرده است و مي‌فرمايد:

]...إنَّمَا الْحَياة الدُّنْيا لَعِبٌ وَ لَهْوٌ...[؛[13]

]...مَتاعُ الدُّنْيا قَلِيلٌ...[؛[14]

پس معلوم مي‌شود كه قرآن كريم هدفي را براي انسان در نظر گرفته است و همه چيز عالم را از نظر كمك يا مانع بودن با آن هدف مي‌سنجد. آنچه را نافع در رسيدن به آن هدف است، نعمت مي‌داند و آنچه را مانع رسيدن به آن هدف است، نقمت و بلا مي‌شمارد و هدف انسان در مسير حياتش از نظر قرآن همان است كه مي‌فرمايد:

] وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإنْسَ إلاّ لِيَعْبُدُونِ[؛[15]

هدف، رسيدن انسان است به سعادت قرب به خدا و مسكن گرفتن در جوار رحمت پروردگار و مخلّد گشتن در غرفه‌هاي جنّت المأويََ از طريق بندگي و عبوديّت خدا.

تبديل نعمت به نَقمت

تمام اسباب و وسايل حياتي كه در دسترس انسان است، از اعضا و جوارح بدن و قواي ظاهري و باطني و آب و هوا و آفتاب و علم و قدرت و ثروت و فرزند و زن،از نظر قرآن تا زماني نعمت است و موجب آسايش و آرامش واقعي انسان مي ‌شود كه آدمي را در رسيدن به هدف كه تقرّب الي الله است كمك كند و انسان هم آن‌ها را در همين راه مصرف كرده از آن‌ها طوري بهره‌ برداري كند كه قرب به خدا و نيل به رضاي خدا نصيبش شود؛امّا همين كه از اين مسير منحرف شد و در راهي كه راه رسيدن به هدف خلقت انسان نيست افتاد و آدمي هم آن‌ها را در همان راه كج مصرف كرد و از آن‌ها طوري بهره‌ برداري كرد كه قرب به خدا و نيل به رضاي خدا نصيبش نشد، بلكه ـ العياذ بالله ـ همين چشم و گوش و عقل و هوش و آب و هوا و آفتاب و علم و قدرت و ثروت را طوري مصرف كرد كه دوري از خدا و منفوريّت و مبغوضيّت* در پيشگاه خدا نصيبش شد،تمام اين اسباب و وسايل بلا و نقمت محسوب مي‌شود و موجب محروميّت و هلاك ابدي است.

و از اين نظر است كه خداوند در قرآن دنيا و شؤون دنيايي را لهو و لعب و بازيچه‌ي كودكانه‌ي بي‌اساس مي‌داند و مي ‌فرمايد:

] مَتاعٌ قَلِيلٌ...[؛[16]

]...كَسَرابٍ بِقِيعَة يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً...[؛[17]

]...كَرَمادٍ اشْتَدَّتْ بِهِ الرِّيحُ فِي يَوْمٍ عاصِفٍ...[؛[18]

استفاده‌ي شايسته از نِعَم الهي

قرآن كريم وقتي اين چشم و گوش و عقل و هوش را نعمت مي ‌داند كه انسان از طريق اين‌ها به تدبّر و تفكّر در آيات الهي بپردازد و بر ميزان معرفت و محبتّش به خالق چشم و گوش و آفريدگار عقل و هوش بيفزايد.

به فرموده‌ي امام سيّدالشّهدا (ع) در دعاي عرفه:

(وَ مَتِّعْنِي بِجَوارِحِي وَ اجْعَل سَمْعي وَ بَصَري الوارِثَيْنِ مِنّي)؛

« خدايا، موفّقم كن كه از اعضا و جوارح خود بهره ‌برداري كنم و چشم و گوش و قواي ظاهر و باطنم پس از مرگ من وارث من باشند».

وارث سعادتمند آن كسي است كه از مورّثش ثروت فراواني باقي بماند كه در سايه‌ي آن به آسايش برسد. چشم و گوش انسان پس از مردن در صورتي مي ‌توانند وارث خوشبختي باشند كه مورّثشان ماتركي* از خود گذاشته باشد و از دريچه‌ي اين چشم و گوش ديدني‌ها و شنيدني‌هايي ذخيره كرده و باقيات صالحاتي فراهم كرده باشد. در اين صورت است كه چشم و گوش و دست و پا و دل و مغز انسان، وارث خوشبختي خواهند بود و در پرتو آن باقيات صالحات، به سعادت و آسايش جاودانه خواهند رسيد.

امّا بدبخت و بينوا آن چشم و گوش و دست و پا و دل و مغزي كه مورّثشان در ايّام حياتش، جز آتش قهر و غضب خدا، چيزي از رهگذر اعضا و جوارح و قواي ظاهر و باطنش ذخيره نكرده است.

بي ‌بهرگي از چشم و گوش؟

به فرموده‌ي امام سيّدالشّهدا  در دعاي عرفه:

(عَمِيَتْ عَيْنٌ لا تَراكَ عَلَيْها قيباً و خَسِرَتْ صَفْقَة عَبْدٍ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مِنْ حُبِّكَ نَصِيباً)؛

واي بر بدبختي و كوري و نابينايي آن چشمي كه در دنيا تو را اي خدا حاضر و ناظر بر حركات و سكناتش نديده و همچنان بي ‌پروا و بي‌اعتنا به فرمانت به همه جا خود را كشيده و در هر منظر و چشم‌انداز نامرضّي تو، بي‌پروا از آتش قهرت چريده و سرانجام با دست خالي از سود جاودانيِ معرفت و محبّتت به خانه‌ي قبرش خزيده است.

وا اسفاه از اين زيان و خسران! اين بنده ‌ي بي‌چاره‌اي كه يك عمر در اين بازار دنيا دويده و سرمايه‌ي عمر عزيز از كف داده و عاقبت، محروم از سود جاودان و بي‌حظّ و نصيب از مايه‌ي حيات اَبدي در كفن پيچيده شده و رفته است.

گوشي كه در اين ايّام مهلت، هر صداي آتش‌افروزي را در خود جا داده و اعتنايي به نداي حيات‌بخش انبياء و اولياء نكرده است، فرداست كه شَهيق* لرزاننده‌ي جهنّم را در خود جا خواهد داد كه:

]إذا اُلْقُوا فِيها سَمِعُوا لَها شَهِيقاً وَ هِيَ تَفُورُ[؛[19]

اگر بنا شود كه هر چشم و گوش ناپاك و هر دل و مغز هوسبازي به بهشت خدا راه بيابد،بهشت عين صحنه‌ي دنيا خواهد شد كه پاك و ناپاك و خبيث و طيّب با هم بياميزند؛ در حالي كه اين نشدني است:

] فِي جَنَّة عالِيَة * لا تَسْمَعُ فِيها لاغِيَة[؛[20]

] لا يَسْمَعُونَ فِيها لَغْواً وَ لا تَأثِيماً[؛[21]

بهشتيان هيچ لغو و گناهي به گوششان نمي‌ رسد؛زيرا آن‌ها در دنيا كساني بودند كه:

]وَ إذا سَمِعُوا اللَّغْوَ أعْرَضُوا عَنْهُ وَ قالُوا لَنا أعْمالُنا وَ لَكُمْ أعْمالُكُمْ سَلامٌ عَلَيْكُمْ لا نَبْتَغِي الْجاهِلِينَ[؛[22]

چشمي كه در اين دنيا از هر منظره‌ي شيطاني خود را پر كرده و هرگز نظري به آيات بيّنات الهي نيفكنده است، فرداست كه:

] فَلَمَّا رَأوْهُ زُلْفَة سِيئَتْ وُجُوهُ الَّذِينَ كَفَرُوا وَ قِيلَ هذَا الَّذِي كُنْتُمْ بِهِ تَدَّعُونَ[؛[23]

از ديدن منظره‌ي وحشت بار جهنّم كه مظهر قهر خداست، چهره‌ ها در هم كشيده مي‌شود و قيافه‌‌ها در هم مي‌ رود. آن روز مي‌فهمند كه اين چشم و گوش و اين دست و پا و زبان، اين علم و دانش و اين ثروت و قدرت، به جاي اين ‌كه براي آن‌ها نعمتي باشند و آسايش و آرامششان را تأمين كنند، بلا و نقمت بوده‌اند و بدبختي و عذاب ابدي براي آن‌ها به ‌وجود آورده‌اند. مي‌بينند آن ثروت و قدرتي كه خيال مي ‌كردند مايه‌ي سعادت و خوشبختي آن‌ها خواهد شد، مايه‌ي بدبختي و شقاوت آن‌ها گرديده است. فريادشان بلند مي ‌شود:

]يا لَيْتَها كانَتِ الْقاضِيَة * ما أغْنَي عَنِّي مالِيَهْ * هَلَكَ عَنِّي سُلْطانِيَهْ[؛[24]

«اي كاش من خودم نيز دنبال ثروت و قدرتم محو و نابود مي‌شدم و از بين مي‌رفتم. واويلا! آن همه ثروت و مكنت دردي از من دوا نمي ‌كند؛ آن همه قدرت و شوكت دفع بلايي از من نمي ‌كند».

هدف فقط جلب رضاي خداست

پس بالاترين نعمت براي انسان، آن نيرو و آن وسيله‌اي است كه تمام اين اسباب و وسايل حياتي را، از بدن و اعضاي بدن و قواي جسمي و روحي و ساير شرايط زندگي، همه را در راه تأمين هدف اساسي از خلقت انسان كه تقرّب جستن به خالق سبحان است، بيفكند و آدمي را وادار كند كه تمام شؤون حياتي خود را در همان راه به كار ببرد و به منظور نيل به آن هدف اصلي فعّاليّت كند و آن نيرو و آن وسيله همان نيروي دين است كه در همه جا و در همه حال و در هر مرحله‌اي از مراحل زندگي، خدا و قرب به خدا را به انسان نشان مي ‌‌دهد و خاطرنشان مي ‌سازد كه هر هدفي جز خدا و رضاي خدا را در نظر گرفتن، سبب ابطال عمر و تضييع حيات است و عاقبت، افتادن در آتش حسرت و ندامت و محروميّت بي‌پايان.

دين در پناه امام معصوم (ع) سعادت ‌بخش بشر

بنابراين، نعمت بزرگ خدا بر بشر همان نعمت دين است كه تمام اسباب و وسايل حياتي را در راه تأمين هدف مي ‌افكند و در نتيجه‌ي هدايت‌ها و راهنمايي‌هاي دين است كه چشم و گوش، دست و پا و زبان، عقل و هوش و ساير قوا و شرايط براي انسان نعمت مي‌شوند و در طريق نيل به هدف، آدمي را كمك مي‌كنند و سعادت ابدي او را فراهم مي‌سازند و اگر نعمت دين از بشر گرفته شود، تمام قوا و شرايط زندگي انسان از راه هدف اصلي خلقت منحرف گشته تمام نعمت‌ها تبديل به نقمت و بلا مي‌گردد و آدمي را به وادي‌هاي سوزان بدبختي و هلاك ابدي مي‌كشاند. آن وقت بايد ديد نعمت دين در پناه چه نيرويي بايد محفوظ بماند تا بتواند حيات بشر را تدبير كند و در صراط مستقيم به سوي هدف پيش ببرد. چون بديهي است كه دين و قانون آسماني، هر چقدر هم كه جامع و كامل باشد، از خود قدرت تدبير ندارد؛ بلكه نياز به يك مدّبر معصوم الهي دارد كه با تدبير عادلانه و حكيمانه‌ي او به مرحله‌ ي اجرا گذاشته شود تا حيات بشر را منظّم كند و دنيا را براي او نعمت گرداند.

و آن مدبّر معصوم الهي همان است كه ما او را امام و وليّ امر مي‌ناميم و تدبير و اداره‌ي حكيمانه‌ي او را ولايت معرّفي مي‌كنيم. ولايت يعني اداره و رهبري جمعيّت در راه هدف و تدبير شؤون حياتي ملّت به منظور رساندن به مقصد.

وليّ امر ما كيست؟

وليّ امر، در درجه‌ي اوّل، خدا و خالق مهربان انسان است كه با وضع قوانين و جعل شرايع* آسماني، هدايت و تدبير حيات بشر را به عهده گرفته است.

]اللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إلَي النُّورِ...‌[؛[25]

]ذلِكَ بِأنَّ اللهَ مَوْلَي الَّذِينَ آمَنُوا وَ أنَّ الْكافِرِينَ لا مَوْلَي لَهُمْ[؛[26]

مردم منحرف از راه خدا، مدبّر امر ندارند و عاقبت سر از هلاك ابدي در مي‌آورند. در درجه‌ي دوّم، وليّ امر بشر رسول عظيم‌الشّأن خداست كه آورنده‌ي دين است و شريعت.

] فَلا وَ رَبِّكَ لا يُؤْمِنُونَ حَتَّي يُحَكِّمُوكَ فِيما شَجَرَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ لا يَجِدُوا فِي أنْفُسِهِمْ حَرَجاً مِمَّا قَضَيْتَ وَ يُسَلِّمُوا تَسْلِيماً[؛[27]

«تا تو را [اي رسول] حاكم مطلق بر خود ندانند و تبعيّت بي‌چون و چرا از اوامرت نكنند، به راه اصلي خود نيفتاده‌اند و به مقصد نهايي خود نخواهند رسيد».

در درجه‌ي سوّم، وليّ امر آن كسي است كه خدا و رسول خدا او را به عنوان حافظ و مجري ديانت و هادي و مدبّر امور جمعيّت تعيين كرده باشند كه مي ‌فرمايد:

] إنَّما وَلِيُّكُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلاة وَ يُؤْتُونَ الزَّكاة وَ هُمْ راكِعُونَ[؛[28]

]...أطِيعُوا اللهَ وَ أطِيعُوا الرَّسُولَ وَ اُولِي اْلاَمْرِ مِنْكُمْ...‌[؛[29]

پس نتيجه‌ي مطلب اين شد كه تمام وسايل و اسباب و شرايط حياتي بشر، كه از داخل وجودش يا خارج از وجودش، از آب و هوا و زمين و آسمان و زمان و مكان، اطراف او را گرفته و دست به دست داده‌اند تا حيات و زندگي او را منظّم كنند و جلو ببرند،تا وقتي نعمت براي او شمرده مي‌شوند كه او را در راه رسيدن به هدف اصلي خلقتش، كه تحصيل رضاي خدا و مقرّب گشتن در پيشگاه خداست، كمك كنند و اين معني حاصل نمي ‌شود، مگر در سايه‌ي ولايت خدا؛ يعني در سايه‌ي تدبير و اداره و رهبري و هدايت خدا. تدبير و هدايت خدا هم براي بشر ممكن نيست، مگر از راه تشريع شريعت و انزال كتاب‌.دين و شريعت خدا هم به دست بشر نمي ‌رسد، مگر از طريق وحي و نبوّت و آمدن پيامبر. ولايت و هدايت پيامبر هم به نتيجه نمي ‌رسد و بقايي پيدا نمي ‌كند، مگر با نصب امام و تعيين وليّ امر كه اجرا كننده‌ي ديانت و شريعت است و تدبير‌كننده ‌ي امور جمعيّت.

انحراف از ولايت، بلاي واقعي

پس نعمت بودن وجود عالم و آدم، بسته به دين است و نعمت بودن دين نيز بسته به ولايت. اگر دين نباشد، تمام موجودات عالم از مسير هدف خلقت منحرفند و اگر ولايت نباشد دين از مجراي خود منعزل * است. بنابراين، نعمت اصلي در جهان هستي ولايت است كه تدبير امور مي‌كند و تمام موجودات را در آفاق و انفس، به مسير هدف اصلي خلقت مي‌افكند و باب الله المؤتي منه است و هادي الي الله.

نقمت و بلاي واقعي هم انحراف از ولايت است؛زيرا بشر با انحراف خود از ولايت، تمام موجودات را از مسير هدف منحرف مي‌كند و دنيا و عقبا را به سمت جهنّم سوزان مي ‌كشاند؛ به همين جهت، خداوند حكيم ولايت را كمال دين و تمام نعمت در قرآن معرّفي فرموده است و بعد از ابلاغ ولايت اميرالمؤمنين علي (ع) اين آيه نازل شد:

]...الْيَوْمَ أكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَكُمُ الْإسْلامَ دِيناً...‌[؛[30]

«امروز كه وليّ امر و قيّم دين و مدبّر شؤون حياتي بشر معيّن شد، نعمت تامّ و كامل من بر بشر ارزاني گرديد».

و از امروز به بعد، عائله‌ي انسان و نوع بشر در پرتو نور ولايت و تدبير الهي وليّ امر در مسير هدف خلقت مي‌افتد و تمام اسباب و وسايل حياتي خود را با هدايت و راهنمايي او در راه تأمين سعادت و خوشبختي ابدي به كار مي‌اندازد و عاقبت به مقصد اعلاي خود، كه رسيدن به مقام قرب به خالق جهان است، نايل مي‌گردد:

(فَبِذلِكَ فَلْيَفْرَحِ الْمُؤْمِنُونَ)؛

] ...وَ فِي ذلِكَ فَلْيَتَنافَسِ الْمُتَنافِسُونَ[؛[31]

پس، روشن شد كه چگونه علي و آل علي (علیهم السلام) اولياي نعم و صاحبان همه‌ي نعمت‌ها هستند.

پروردگارا:

به حرمت امام حسن عسكري (ع) و قرآن كريم به همه‌ي ما توفيق بهره ‌برداري از معارف قرآن عنايت فرما.

حبّ خودت و آخرت را در دل‌هاي ما بنشان.

حُسن عاقبت به همه‌ي ما عنايت فرما.

حبّ دنيا را از دل‌هاي ما بردار.
و السّلام عليكم و رحمة الله و بركاته

حبل متین شناخت ارکان دین { شرح زیارت جامعه کبیره } جلد 1 صفحه 57 الی   74 { از تالیفات حضرت آیت الله سید محمد ضیاء آبادی }


[1]ـ سوره‌ي مائده، آيه‌ي 2 .

* ملحوظ: ملاحظه شده، ديده شده.

[2]ـ سوره‌ي يونس، آيه‌ي 47 .

[3]ـ سوره‌ي نحل، آيه‌ي 36 .

[4]ـ سوره‌ي بقره، آيه‌ي 143 .

[5]ـ سوره‌ي انعام، آيه‌ي 38 .

[6]ـ سوره‌ي هود، آيه‌ي 56 .

[7]ـ سوره‌ي اسراء، آيه‌ي 44 .

[8]ـ سوره‌ي نور، آيه‌ي 41 .

[9]ـ سوره‌ي طه، آيه‌ي 50 .

* نَقْمَت: عقاب، پاداش به عقوبت.

[10]ـ سوره‌ي ابراهيم، آيه‌ي 34 .

[11]ـ سوره‌ي لقمان، آيه‌ي 20 .

[12]ـ سوره‌ي ابراهيم، آيه‌ي 34 .

[13]ـ سوره‌ي محمّد،آيه‌ي36.

[14]ـ سوره‌ي نساء،آيه‌ي77.

[15]ـ سوره‌ي ذاريات، آيه‌ي 56 .

* مبغوض: دشمن داشته.

[16]ـ سوره‌ي نحل، آيه‌ي 117 .

[17]ـ سوره‌ي نور، آيه‌ي 39 .

[18]ـ سوره‌ي ابراهيم، آيه‌ي 18 .

* ماتَرَك: چيزي كه ميّت به جا مي‌گذارد و ترك مي‌كند، ارث.

* شَهيق: بانگ.

[19]ـ سوره‌ي ملك،آيه‌ي 7 .

[20]ـ سوره‌ي غاشيه، آيات 10 و 11 .

[21]ـ سوره‌ي واقعه، آيه‌ي 25 .

[22]ـ سوره‌ي قصص، آيه‌ي 55.

[23]ـ سوره‌ي ملك، آيه‌ي 27 .

[24]ـ سوره‌ي حاقّه، آيات 27تا29 .

* شرايع: شريعت‌ها، دين‌ها.

[25]ـ سوره‌ي بقره، آيه‌ي 257 .

[26]ـ سوره‌ي محمّد، آيه‌ي 11 .

[27]ـ سوره‌ي نساء، آيه‌ي 65 .

[28]ـ سوره‌ي مائده، آيه‌ي 55 .

[29]ـ سوره‌ي نساء، آيه‌ي 59 .

* مُنْعَزِل: عزل شده.

[30]ـ سوره‌ي مائده، آيه‌ي 3 .

[31]ـ سوره‌ي مطفّفين، آيه‌ي 26 .

حضرت امام حسن عسکری:
فقر با ما ، بهتر از ثروتمندی در کنار دشمنان ماست.
و کشته شدن با ما بهتر از زندگی در کنار دشمنان ماست.
و ما پناهگاه کسی هستیم که به ما پناه آورد.
و نور هدایت برای کسی هستیم که خواهان بصیرت از ما باشد.
و نگهبان کسی هستیم که به ما تمسک جوید.
پس هر کس ما را دوست بدارد با ما در درجات والای بهشت خواهد بود.
و آن که از ما جدا شد به سوی آتش خواهد رفت.

برو بالا